هایپرکلابز : ماهایا پطروسیان دو سه سالی بود كه در فیلمی دیده نمیشد تا اینكه با «مجرد چهل ساله» دوباره به سینما بازگشت. او دغدغهای همه گیر و زنانه را با یك بازی طنز بازمینمایاند و معتقد است برای رفتن به سمت چنین موضوعاتی باید از زبان نرم كمدی استفاده كرد تا بدون رنجاندن كسی، اثرگذار واقع شد. به همین بهانه با او گفت و گویی داشتیم كه حاصل آن اینجاست:
چند سالی است كمكار شده اید. چرا؟
- بعد از «اسب حیوان نجیبی است» در فیلم دیگری بازی نكردم. البته سال بعد از آن به پروژهای وارد شدم كه نیمهكاره باقی ماند. این فیلم، «بانویی از ماه» نام داشت. زمانی كه داشتیم این فیلم را كار میكردیم با آخرین ماههای دولت دهم مقارن بود و آن روزها اتفاقات مهمی رخ داد از جمله بسته شدن خانه سینما كه تأثیر زیادی روی سینما و نوع آثار و در كل روحیه افراد داشت. پیشنهاداتی هم داشتم، اما موردپسندم واقع نمیشد چون احساس میكردم نمیتواند فیلم تأثیرگذاری از آب در بیاید. به همین دلیل تقریباً دو سال و نیم از عرصه دور ماندم و كار نكردم. اصولاً بازیگر پركاری هستم و این میزان از سكوت در دوران حرفهای من، اتفاقی تازه بود و باید بگویم خیلی هم سخت گذشت، بنابراین وقتی «مجرد چهل ساله» به من پیشنهاد شد با اشتیاق پذیرفتم.
و البته فیلمنامه ای به شما ارائه شد كه قرار بود نقش اول آن را كه حتی عنوانش هم توصیف روزگار همان شخصیت است، بازی كنید.
- نه، دلیل پذیرش نقش در فیلم «مجرد چهل ساله»، صرفا محوری بودن این شخصیت نبود، چون در میان آن پیشنهادهایی كه رد كردم هم نقش اول، مشاهده میشد. من آقای باباپور را از زمانی میشناسم كه با مرحوم ملاقلیپور «كمكم كن» را میساختیم و ایشان دستیار كارگردان بود. میدانستم تجربه همكاری با كارگردانان بزرگی را در كارنامه دارد و از مهارت و دانش خوبی برخوردار است. فیلم قبلی ایشان یعنی «حلقههای ازدواج» را هم دیده بودم. فیلم كمیك و جمع و جوری شده بود. به هر حال به گروه ایشان پیوستم و بعد از سالها دیداری تازه كردیم. آن موقع فیلمنامه در حال بازنویسی بود و ایشان قصه را برای من تعریف كردند. من از خط كلی داستان خوشم آمد و به نظرم رسید كه میتواند فیلم خوب و موفقی بشود. بعد نسخه اولیه فیلمنامه را خواندم نظراتم را گفتم و ایشان هم به این دلیل كه در حال بازنویسی اثر بود، از شنیدن این پیشنهادات استقبال كرد. عواملی كه به فیلم اضافه شدند نیز از حرفهایهای سینما بودند و اینطور شد كه كار را شروع كردیم.
فیلم، كمی مخاطب را به یاد «ورود آقایان ممنوع» میاندازد. با این موضوع موافقید؟
-نوع بازی من و خانم آسایش در این دو فیلم كاملاً متفاوت است، اما باید یك نكته را در نظر داشت؛ اساساً در فیلمهای كمدی چند موقعیت اصلی وجود دارد كه در اغلب آثار به شكلهای مختلف تكرار میشود. یكی از این موقعیتها و پیرنگهای اصلی، وجود یك آدم جدی در مقابل یك آدم شوخ و شنگ است. این، یكی از بسترهای اصلی كمدی در تاریخ سینماست. حال، در فیلمهای مختلف، گاهی زن شوخ و شنگ است و مرد، جدی و گاهی هم حالت عكس این تركیب وجود دارد. بنابراین، تنها شكل داستان و نوع روایتهاست كه فیلمها را متفاوت میكند. در زمان فیلمبرداری و بعد از آن هم اصلاً توجهی به هیچ فیلم دیگری نداشتیم چون اصلاً شرایط فیلممان متفاوت بود. بستری كه قصه در آن رخ میداد فرق داشت و روابطی كه بنا بود برقرار شود نیز به گونه دیگری بود. صرف حضور كاراكترهایی كه مجید صالحی و دانیال عبادی آنها را بازی كردند، قصه ما را از آن قصهای كه شما به آن اشاره كردید، جدا میكند.
چرا وقتی نرگس عاشق همكارش میشود از پرستارانی كه تحت نظارت او كار میكنند می خواهد به سر و وضعشان بیشتر برسند؟ این دستور با منطق زنانه ء خانمی كه عاشق شده و طبعاً هر چیزی می تواند حسادتش را برانگیزد، جور در نمی آید!
-كاراكتر دكتر نرگس افشار، یك آدم آرمانگراست. كسی كه برای ازدواج همیشه ایدهآلیستی فكر كرده است. در اینجا خوب است به نكتهای هم اشاره كنم؛ در فیلم چند سكانس وجود داشت كه حالا حذف شده، چون آقای باباپور تأكید داشت مدت فیلم حتماً بیشتر از 90 دقیقه نشود. من فكر میكنم اگر آن بخشها همچنان در فیلم وجود داشت، گویای برخی مسائل بود. این سكانسها شامل صحبتهای نرگس با شخصیت دكتر است یا دیدارهایی كه او بعد از خواستگاری كاراكتر مجید صالحی با او دارد. نرگس در این صحنهها درباره گذشته خود جملاتی را به زبان میآورد كه خیلی چیزها را روشن میكند. این شخصیت سالها درگیر درس خواندن بوده و تا آن زمان اصلاً به ازدواج فكر نمیكرده است. او همیشه چشمانتظار یك دكتر با مشخصات خاص بوده و حالا در شرایطی قرار گرفته كه سناش به 40 رسیده و هنوز آدم آرزوهایش را پیدا نكرده است. خواستگارانش هم كسانی هستند كه هیچ ربطی به او ندارند. چیزی كه باعث میشود توجه این زن به سمت دكتر جلب شود، موقعیت ویژهای است كه او در خارج از كشور دارد و پزشك معروفیست. به عبارت بهتر او حتی در مواجهه با این فرد هم عاشق نشده است، تنها مقهور شرایط ایدهآل اوست. پدر او هم در جایی از فیلم به او میگوید كه تو دیگر داری خل میشوی. بنابراین وقتی خود را به زعم خودش در آستانه ازدواج میبیند، تصمیم میگیرد تغییراتی را در زندگیاش ایجاد كند، كمتر سختگیری داشته باشد و دیگر حتی برگزاری آن نشست هماندیشی بانوان هم برایش جالب نیست. به دلیل همین تغییرات كلی است كه پرستاران را راحت میگذارد.
درست است كه بعدها برای «هفت پرده» سیمرغ گرفتم اما در دوازده سال اخیر هیچكدام از فیلمهای من در جشنواره شركت نداشته است. یا خارج از مسابقه بوده یا به دلایل مختلف اصلاً در جشنواره نمایش نداشته است. در حال حاضر واقعاً دیگر حضور در این رویداد و سیمرغ گرفتن برایم اهمیتی ندارد. اگر باشد، خوشحال كننده است اما حالا دیگر خوب میدانم كه دیده شدن فیلم توسط مردم از هر چیز دیگری بهتر است.
تجرد دیرپا، موضوع روز جامعه ماست. فكر نمیكنید اگر فیلم در ژانر جدی و درام ساخته میشد، اثرگذارتر واقع میشد؟
-بله مسئله فیلم، مسئله روز جامعه ماست و البته در جوامع پیشرفتهتر هم دیده میشود. خانمهایی كه به سبب تحصیلات بالا، استقلال مالی و شغلی دارند، زندگی متفاوتی پیدا میكنند. این روزها به لحاظ آماری، تعداد خانمهایی كه به دانشگاه وارد میشوند نیز خیلی بیشتر از آقایان است. در نتیجه سختپسندی آنان برای ازدواج، یك اتفاق رایج در شرایط حاضر است. ما تلاش كردیم چنین معضلی را با زبان كمدی انعكاس بدهیم تا اتفاقاً بیشتر به دل مردم نفوذ كند و اثرگذار تر باشد. در این زبان، همه چیز بزرگتر از چیزی كه واقعاً هست، نشان داده میشود. اغراق به كار وارد شده تا ماجرا با مزهتر باشد. در این حالت است كه تضادها میتواند خنده را به وجود بیاورد.
شما برای نشان دادن یك زن مدیر با دستورات تحكم آمیز، بیشتر از هر چیزی از صدای خود بهره گرفتید، وگرنه كاراكتر شما برخلاف قانونی كه برای زیردستانش گذاشته، بسیار هم به خودش میرسد.
-دكتر نرگس افشار، كسی است كه ظاهر زنانه ای دارد و تمایلات زنانه در او وجود دارد. به همین دلیل هم هست كه وقتی به سمت مردی گرایش پیدا میكند، تغییر مشی میدهد. او اصلاً نمی خواهد مثل یك مرد زورگو جلوه كند و اگر تحكمی از صدای او احساس میشود به این موضوع برمیگردد كه دلش میخواهد همه چیز آنطور كه مطابق با میل اوست پیش برود. گذشته از این، او ریاست بیمارستان را بر عهده دارد و این جایگاه را تازه به دست آورده و تلاش میكند آن را بزرگتر از چیزی كه واقعاً هست نشان بدهد. او میخواهد جانشین پدرش باشد و بعد از او، روشهای خود را در بیمارستان پیاده كند. نرگس از احساساتگرایی هم به دور نیست و در صحن های می بینیم كه به یكی از بیمارانش میگوید از اینكه حالش بهتر شده، خیلی خوشحال است. روی هم رفته بهتر است بگوییم نرگس بیشتر از اینكه اهل تحكم كردن باشد، مغرور است. او تصور میكند به سبب تحصیلات بالایی كه دارد، صرفاً خودش همه چیز را میداند.
چرا نرگس وقتی میخواهد مردان را تنبیه كند آنان را به انجام كار زنانه وا میدارد؟ این دستور، توهین به همجنسان خودش به حساب نمیآید؟
-نه، او این كار را انجام میدهد تا به این مردان نشان بدهد كه زنان چه سختیهایی میكشند. ما همیشه میبینیم كه خود او همواره كفش پاشنهدار پوشیده است. شاید میخواهد به این مردان بگوید یك روز مثل زنان كار كنید تا بدانید آنان با چه مشكلاتی روبرو هستند. این موضوع را هم توجه داشته باشید كه تمام اینها در حوزه فیلم كمدی معنی پیدا میكند. ما به یك اثر كمدی (و نه حتی یك فیلم طنز) طرف هستیم. شاید «مجرد چهل ساله» كمدیترین فیلم كارنامه من باشد. البته «عروس خوشقدم» هم در همین رده قرار میگیرد. فیلمهای دیگری هم دارم كه به عنوان آثار طنز شناخته میشود اما آنها تنها یك جنبه از این ژانر را داشته اند؛ مثلاً یا كمدی موقعیت بودهاند یا صرفاً در دیالوگها طنز داشته اند و .... فیلم شاهین باباپور اما یك كمدی صرف است.
این كمدی است كه به سراغ شما می آید یا اینكه حالت عكس قضیه وجود دارد؟
-واقعیت این است كه همیشه پیشنهادهای طنز من زیاد بوده است. من اما هم كار كمدی را دوست دارم و هم كار جدی را. برایم فرقی نمیكند در كدام اتمسفر بازی كنم. همینكه نقش را دوست داشته باشم، كافیست.
این گفته شما با یادآوری «هفت پرده» كه به خاطر نقش كوتاهتان در آن سیمرغ گرفتید هم ثابت میشود.
-بله و به غیر از آن هم میتوان فیلمهای دیگری را مثال زد، مثل فیلم آقای كاهانی كه تنها یك سكانس در آن بازی داشتم. در «ملاقات با طوطی» هم نقش من مكمل بود. چیزی كه برای من مهم است تأثیرگذاری نقش است. دلم میخواهد كاراكترم بی معنی نباشد و با گذشت زمان فراموش نشود. اگر نقش برای من یك كشف جدید به همراه داشته باشد، نیاز مرا برآورده كرده و دیگر كوتاهی و بلندی آن اهمیت ندارد. هر كجا احساس كنم چنین معیارهایی را میتوان یافت، فیلمنامه را قبول میكنم.
دلتان برای دوباره سیمرغ گرفتن تنگ نشده است؟
-نه زیاد! راستش را بخواهید، تنها زمانی كه احساس كردم به حقام نرسیده ام، پس از فیلم «هنرپیشه» بود. خیلی از مردم آن فیلم را به یاد می آورند و نقش مرا در آن هنوز هم دوست دارند. برای من خیلی شوك آور بود كه آن سال حتی كاندیدا هم نشدم. به هر حال هنوز هم از آن نقش به عنوان یكی از تجربه های به یاد ماندنی ام یاد میكنم كه هم نظر منتقدان را جلب كرد و هم نظر مردم را. «هنرپیشه»، پرفروشترین فیلم سال شد و خیلی مطرح. بازیگران درجه یكی در آن بازی كردند و حالا اثر ماندگاری محسوب می شود. آن روزها بیست و یك سال داشتم و طبیعتاً اگر بازیگری در آن سن و سال جایزه بگیرد، تأثیر خیلی عمیقتری برای ادامه كار او ایجاد میشود. من آن زمان برای نقشی تلاش كردم كه صد در صد از خودم دور بود و واقعاً آن را از هیچ ساختم. از آن موقع كمی سرخورده شده ام. درست است كه بعدها برای «هفت پرده» سیمرغ گرفتم اما در دوازده سال اخیر هیچكدام از فیلمهای من در جشنواره شركت نداشته است. یا خارج از مسابقه بوده یا به دلایل مختلف اصلاً در جشنواره نمایش نداشته است. در حال حاضر واقعاً دیگر حضور در این رویداد و سیمرغ گرفتن برایم اهمیتی ندارد. اگر باشد، خوشحال كننده است اما حالا دیگر خوب میدانم كه دیده شدن فیلم توسط مردم از هر چیز دیگری بهتر است. خیلی از فیلمهای من جشنواره ای نبودهاند اما مردم با گذشت 9 سال هنوز هم خیلی دوستش دارند، مثل «زن بدلی». چیزی كه الان خیلی ناراحت كننده است عدم نمایش یا اكران نامناسب فیلمهاست.