امین زندگانی: با دلال های دروغگو کاری ندارم! - هایپرکلابز

امین زندگانی: با دلال های دروغگو کاری ندارم! - هایپرکلابز هایپرکلابز :

بازیگر سریالهای «خاطرات مرد ناتمام»، «قفسی برای پرواز»، «طلسم شدگان»، «به سوی پیروزی»، «راه سوم» که با داود میر باقری تجربههایی چون «معصومیت از دست رفته»، «مختارنامه» و «شاهگوش» را در کارنامه دارد، این روزها همزمان با سریال در حال پخشش «همه چیز آنجاست»، فیلم سینمایی «فصل فراموشی فریبا» را روی پرده سینما دارد.
بازیگر شخصیت مهدی فرهمند (سریال «همه چیز آنجاست) که دل چندان خوشی از حضور متفاوت در فیلم در حال اکرانش ندارد مهمان یک فنجان چای بانی فیلم شد تا از تجارب اخیرش بگوید. بازیگر فیلمهای «پیشونی سفید»، «گلوگاه شیطان»، «خانواده ارنست»، «شهر آشوب»، «ملک سلیمان»، «زن شرقی» و... که اوایل امسال با نمایش «تانگوی تخم مرغ داغ» روی صحنه تئاتر رفت روزهای آخر حضورش جلوی دوربین شهرام شاه حسینی را پشت سر میگذارد.

کماکان مشغول کار هستید؟ بله من همین الان در لوکیشن سریال «همه چیز آنجاست» در خدمت شما هستم.

گویا تا اوایل بهمن ماه در کنار این پروژه خواهی بود؟ بله...

و برنامه بعدی؟ با یک پروژه وارد مذاکره و حتی عقدقرارداد شدهام، ولی فعلاً در سکوت خبری هستیم تا روابط عمومی خود پروژه اخبار را به شما منعکس کند.

سریال یا فیلم؟ سریال!

و همکاریتان با سریال «همه چیز آنجاست» در نقش مهدی؟ بله، از طریق یکی از دوستان نزدیک با دفتر آقای هاشمی وارد بحث و مذاکره شدیم. با آقای شهرام شاه حسینی ملاقات داشتم. وقتی داستان را خواندم و متوجه شدم با چه افرادی قرار است در این پروژه همکاری داشته باشم. احساس کردم قرار است یک کار خوب با کارگردانی آقای شاه حسینی کلید بخورد.

کاری که آقای افخمی و آقای میرمیران در مقام مشاور قرار است کنار پروژه باشند و میتواند با توجه به جنس قصه و جایگاهش در پخش جزو آثار پر مخاطب سیما قرار بگیرد. من بلافاصله پس از پایان اجرای نمایش «تانگوی تخم مرغ داغ» از اواسط یا اواخر خرداد ماه به این پروژه پیوستم و تا امروز هم در خدمت دوستان هستم.

در دل قصه های متفاوت و کاراکترهای خوش رنگ و لعاب این سریال، مهدی شخصیتی سفید تعریف شد که البته ابعاد دیگری هم میتوان برای او دید؟ خدا را شکر این سریال جزو آن دست آثاری بود که با یک سیناپس شروع نشد. ما چیزی نزدیک به ۳۰ قسمت سریال آماده و دیالوگ خورده شده داشتیم. در همان قسمتهای اول متوجه شدم آقای شاه حسینی به شدت کاراکتر را میشناسد و روی آن اشراف خوبی دارد به همین دلیل به شکل تمام و کمال خودم را به او سپردم. من به شدت با فیلمنامه ارتباط برقرار کردم چون به نظر من مهدی میتواند پسر بزرگ تمام خانوادههای ایرانی لقب بگیرد.

همان پسری که همه دوست دارند داشته باشند. برادر بزرگتری که آرزوهای خانواده است، یک انسان مسئول که خانواده برایش خیلی مهم است پس تلاش میکند تا خانواده را حفظ کند. از آن دست نقشهایی بود که بازیگر در نگاه اول حس میکند میتواند با کاراکتر به چالش خوبی برسد. در تجربه شخصی خود من به عنوان بازیگری که در چنین خانوادهای بزرگ شده، چنین خاطراتی را حس کرده و چنین اتفاقاتی را از نزدیک لمس کرده ام، باید بگویم شرایط مهیا بود تا به کمک آقای شاه حسینی و فیلمنامه خوب به نقش دست پیدا کنم طوری که تماشاگر نقش را باور کند و دوست داشته باشد.

مهدی یک کاراکتر چند بعدی طراحی شده... بله...

امّا به عنوان یک بیزینس من برخی رفتارها از او بعید است؟ اشتباهات و سادگیهایی که در برخورد با شخصیت فانی دارد و کارش را به جاهایی که نباید میکشد؟ تصور غلطی در مورد این آدم ایجاد شده که مهدی یک بازاری است پس حواسش به همه جا هست! نه واقعاً اینطور نیست او در بازار کار میکرد و در واقع تولیدی داشت، امّا در ادامه شرایط به سمتی میرود که متوجه میشویم آن کسی که دلالی میکند اوضاع بهتری نسبت به تولید کننده دارد و البته در معامله زبلتر است. در حالیکه او و پدرش سالها با اعتبار در بازار کار کرده اند، آن هم بدون ترفند و حیله، در نتیجه وقتی این آدم در وادی اینگونه بازار قرار میگیرد امکان هر گونه اتفاقی برایش دور از ذهن نیست. چرا که به یک سیستم دیگر عادت کرده، سیستمی که تا چند سال پیش سیستم واقعی معاملات بازار بوده است.

به رغم اینکه شخصیت مهدی خیلی واقعی به نظر میرسد امّا گاهی برخورد او با مسائل رخ داده در زندگیاش مثل ماجرای خانوادهاش دور از ذهن و بسیار سپید به نظر میرسد؟ نه، من خیلی این آدم را سپید ندیدم، شما اگر به نوع روابط او با خانوادهاش دقت کنید متوجه میشوید در جاهایی که باید عصبی و هر جا لازم باشد خودخواه میشود.

خودخواهی از چه جنس؟ جنس خودخواهی او هم متفاوت است.

خودخواهی او هم سفید است؟ ما در روزگاری هستیم که خودخواهی آدمها تغییر کرده و یک جورهایی تبدیل به خصومت شده است. این تعریف رنگی را من اینگونه نگاه نمیکنم. نگاه من در مورد این آدم به این شکل است که سپیدی اش دارای رگههایی از سیاهی هم هست. در برخورد با اعضای خانواده و دیگران، امّا خود خواهریاش سیاه نیست. نگاهی خانوادگی در آن حس میشود. در جامعه امروز در روابط بیشتر خصومت دیده میشود، رابطهای که میان پدر و مادرها و فرزندانشان دیده میشود، رابطهای که بین خواهر و برادرها، برادرها با هم و... دیده میشود. شما میبینید که گاهی طوری رفتار میکنند که انگار با دشمنانشان صحبت میکنند در حالیکه او برادر یا خواهر توست! این طیف رنگی را ما الان در آثارمان میبینیم. من معتقدم یک انسان در حالت نرمال و طبیعی به واسطه انسان بودنش از یک سفیدی محسوسی برخوردار است با تنالیتههای متفاوت، گاهی این سپیدی درخشان است و گاهی هم نه به سمت خاکستری شدن در نوسان است، این مسئله باعث نمیشود شما کاراکتر را تک بعدی ببینید.

مهدی گاهی سخت و محکم پای حرفش میایستد. او در مقابل فانی اصلاً آدم سپیدی نیست، گاهی بسیار هم قالتاق است. ما سپیدی آدمها را باید در مقابله با افراد مختلف بسنجیم. به طور مثال از نظر فانی این نوع برخورد در دنیای بیزینس خیلی هم منطقی است. امّا از نظر خانواده فرهمند آن نوع از روابط اصلاً حلال نیست. به طبع تعریف کاراکترها بر اساس نگاه و جایگاه اجتماعیشان متفاوت است و همین مسئله در رنگ آمیزیشان تاثیرگذار خواهد بود. یکی از دلایل موثر در نگاه سفید مخاطب به مهدی فرهمند منطقی است که او را پس از سالها به فکر بازگشایی گرهای کور از خانواده پدریاش کرده است. ما اگر خانواده را یک جامعه فرض کنیم، متوجه میشویم که همه چیز فراموش شده و انسانها فقط به دنبال آیندهای می روند که نمیدانند کجاست و چیست و این میشود که آرامش و احساس خوب از میان زندگیها رخت بربسته است. چرا قدیمیها اینگونه نبودند؟ چرا روابط میان اعضای خانواده در قدیم اینگونه نبود؟ چون برای اصالت خانواده ارزش و روابط اعضای خانواده، دلسوزیها و... ارزش قائل بودند.




منبع :http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=7...

ارسال مطلب به هایپرکلابز

انتخاب كلوب :  
نوع مطلب :
ارسال مطلب