هایپرکلابز : گویا از ابتدای نگارش توسط سعید نعمتا...، نقش میکائیل از سوی سیروس مقدم و نویسنده برای تو کنار گذاشته شده بود؟
- بله همینطور که گفتی، سعید و آقای مقدم این لطف را به من داشتند و از همان ابتدا راجع به نقش میکائیل با من صحبت کرده بودند.
عجیب است که در این سالها به رغم اینکه بازی تو مورد وثوق سیروس مقدم است، جلوی دوربین نرفتی تا میکائیل؟
- بله، جالبه بدانی از زمان سریال نرگس چندبار قرار بود ان اتفاق رخ بدهد و ما یک همکاری مشترک داشته باشیم. هربار رخ نمیداد که من برای سیروس مقدم بازی کنم، گاهی تداخل کاری داشتیم، مثل سفر آمریکای من برای مجموعه «در چشم باد»، گاهی به لحاظ فیلمنامه شرایط مهیا نبود و من همیشه منتظر بودم این کوپن را با آقای مقدم در یک جای خوب و اساسی خرج کنم. به نظرم میکائیل از هر نظر آن شرایط ایدهآل را داشت. به دفتر خانم غفوری رفتم جلسهای سه نفره با آقای مقدم و سعید نعمتاله داشتیم که در آن از نقش و قصه سریال گفتند من هم خیلی خوشم آمد و استقبال کردم.
فکر کنم آن زمان وزن ایدهآل نقش میکائیل را هم نداشتی؟
- بله، آقای مقدم همان روز گفتند ما احتمالاً دو ماه دیگر وقت داریم تا این کار کلید بخورد برو خودت را لاغر کن...
دو ماهی که بیش از این حرفها طول کشید...
- بله، «پایتخت» پیش آمد و بعد از آن هم سریال «مدینه» و کار کشید به یکسال، من هم از فرصت استفاده کردم و در این مدت حدود 25 کیلو وزن کم کردم تا به لحاظ فیزیکی به شخصیت نزدیک شوم. در این سال هر پروژهای با من تماس میگرفتند قبلش با خانم غفوری هماهنگ میکردم دوست نداشتم تحت هیچ شرایطی «میکائیل» را از دست بدهم.
اصولاٌ در کشور ما بازیگر آخرین عضوی است که به پروژه اضافه میشود و معمولاً ما در بحث بازیگری نمیتوانیم توقع یک پیش تولید را از سوی یک بازیگر نسبت به نقش داشته باشیم. یکسال اما فرصتی بود تا تو با میکائیل، حرفهاش و البته خصوصیات روحی و روانی ویژهای که نعمتاله برای این کاراکتر طراحی کرده بود نزدیک شوی و...
- دقیقاً، درست میگویی و اشاره خوبی داشتی به پیش تولید یک بازیگر برای نقشی که قرار است بازی کند. من یکسال تمام فکر و ذهن خودم را درگیر میکائیل کرده بودم. خودم را آماده میکردم برای شخصیتی که باید آن را ویژه بازی میکردم. بهطور مثال جدا از پایین آوردن وزن به سراغ موتور رفتم. 4-5 ماه با موتور شخصیام تردد میکردم تا حال و هوای این آدم را که همدم و مونسش موتورش است را بیشتر حس و درک کنم. خیلی به لحظات این آدم فکر کردم.
تو از فیلمنامه با خط به خط قصه این شخصیت همراه بودی؟
- داستان را کامل برایم تعریف کرد ولی نه جزء جزء با بچه قصهها، سعید تکلیفش با کاراکتر میکائیل کاملاً روشن بود پس تکلیف من را هم کاملاً روشن کرد. به هر حال قصه در این یکسال توسط او دچار بازنویسی و پرداخت میشد.
ایفای برخی نقشها به رغم تعریف و تراشهای که در فیلمنامه دارد از یک چهارچوب هم برخوردار است...
- بله به خصوص در کشور ما...
دقیقاً، در مورد میکائیل هم قاعدتاً ماجرا به همین منوال بوده، شخصیت با این محدودیت حرفهای با چه ویژگیهایی برای تو تعریف شد؟
- یکی از جذابیتهای این سریال و نقش میکائیل جدا از نام و عنوان سیروس مقدم و سعید نعمتاله که کارنامهشان روشن و مشخص است و همانطور که میدانی پای در راهی میگذاری که احتمال شکست بسیار کم است. این بود که من میدانستم قرار است رل پلیسی را بازی کنم که در سینما و تلویزیون خودمان دیده اصلاً کار نشده.
با وجود اینکه خود ناجی هنر سفارش دهنده سریال بود...
- بله، جالب بود در حالی که خود نیروی انتظامی سفارش دهنده سریال بود ما شخصیتی را بدون هر شعار و سفارشی کار کردیم. اگرچه زهر خروجی کار روی آنتن رفت. تا حدود زیادی گرفته شد و مردم کار را بسیار تعدیل شده نسبت به آنچه در فیلمنامه بود از نظر گذراندند، ولی اینجا شما با پلیسی طرف بودی که ویژگیهای خاص خودش را داشت.
کله میکائیل یک مقدار باد دارد. او اخلاق و ویژگیهای مخصوص به خودش را دارد. هر ماجرایی را برنمیتابد به همین دلیل با پلیس 197 که بالای دست خودش است مدام درگیر است.او دائم توبیخ میشود و حتی درجهاش را نمیدهند. کاراکتر به رغم پلیس بودن گاهی سرکشیهای خودش را داشت، (البته با وجوه مثبت) شاید یکی از دلایلی که آقای مقدم و سعید نعمتاله لطف کردند و مرا برای این نقش مناسب دیدند. همین بود که تأثیری از کارهای قبلیام در این شخصیت حس میکردند. خودم هم خیلی استقبال کردم از این ماجرا که میکائیل پلیسی باشد که مدل حرف زدن و رفتارش با پلیسهای دیگر فرق کند. از حالت مثبت صرف دربیاید و...
من یکسال تمام فکر و ذهن خودم را درگیر میکائیل کرده بودم. خودم را آماده میکردم برای شخصیتی که باید آن را ویژه بازی میکردم. بهطور مثال جدا از پایین آوردن وزن به سراغ موتور رفتم. 4-5 ماه با موتور شخصیام تردد میکردم تا حال و هوای این آدم را که همدم و مونسش موتورش است را بیشتر حس و درک کنم. خیلی به لحظات این آدم فکر کردم.
نزدیک به مردم باشد و...
- دقیقاً، اگرچه بعدها میفهمیم کارهایی که میکند هیچکدام غلط از آب درنمیآید. او تشخیص خوبی دارد و شاید شم پلیسی اوست که باعث میشود گاهی از قانون پیش میرود. او قانون خودش را دارد ولی این قانون در راستای حق مظلوم از ظالم است. کمتر اشتباه میکند ولی ریتم شم پلیسیاش جلوتر از اتفاق را پیشبینی میکند و این رفتار گاهی او را خارج از چهارچوب نشان میدهد. کمتر اشتباه میکند، ولی یک مقدار عجول است.
اصولاً ایفای شخصیتهای خاکستری جذابیت بیشتری دارد...
- حتماً همینطور است.
اصلاً کار سختی نبود که ما این پلیس (میکائیل) را هم خیلی تخت و مثبت ببینیم. اتفاقی که معمولاً در آثار نمایشی به کرات شاهد آن هستیم و نمیتواند نظر مخاطب را جلب کند...
- موافقم...
اما تو برای شخصیت میکائیل به سمت لحنی در بیان و گویش رفتی که اصولاً با آن لباس در ادبیات نمایشی (حداقل داخلی) فاصله دارد.
- هفتاد درصد این توضیح از متن سعید نعمتاله در میآمد. نوع ادبیات، مدل حرف زدنش، کلماتی که به کار میبرد و... از خود متن بود، من هم آن را گرفتم و از آن نهایت استفاده را بردم برای یک بازی متفاوت، این یک خطر بود...
چرا؟
- چون ممکن بود بعدها این را بگذارند به حساب ناتوانی بازیگر، اینکه بگویند تو پلیس هم که بازی میکنی این شکلی بازی میکنی؟! لحن حرف زدنت تو خیلی شبیه است به نقشهای قبلیات...
مجید سوزوکی؟!
- بله مثلاً بگویند لحن تو در این سریال نزدیک شده به فیلم «اخراجیها!»
ولی من این خطر را به جان خریدم.
اگرچه این توضیح به جنس بازی تو بسیار نزدیک است و حتماً این شخصیت با وجوه مدنظر کارگردان و نویسندهاش به بازی شما نزدیک بوده که امروز نفر اول تیتراژ سریال «میکائیل» هستی اما سریال «نابرده رنج» را در کارنامه داری، سریالی که خیلیها معتقد بودند میشد جایت با سام درخشانی عوض شود و...
- چه اشاره خوبی کردی، من همیشه با خودم فکر میکردم حتماً مردم هم به خاطر دارند که من در سریال «نابرده رنج» نقش داشتهام. باور کن در تمام لحظات حس بد این خطر که باز کامبیز دیرباز خودش را تکرار کند بیخ گوش من بود. اما کار علیرضا بذرافشان یک سوپاپ اطمینان بود. در کل خیالم راحت بود که مخاطب باهوش و فهیم تلویزیون متوجه این شده که اینجا عمدی در کار بوده که پلیس با این لحن صحبت میکند. به هرحال برای قابل باور شدن شخصیت «میکائیل» نیاز بود او را نزدیک به مردم و شیوه بیان عامه نزدیک کنم و امروز احساس میکنم این کلمات و جملات که حاصلش این لحن است خیلی هوشمندانه از سوی سعید نعمتاله انتخاب شده است.
روابط موجود میان خانواده پلیس یکی از خطوط قرمزی است که معمولاً مردم کمتر به آن دسترسی دارند و شاید جذاب باشد نوع و برخوردی که افراد مختلف در این حرفه با یکدیگر دارند. چگونه برای اجرای یک بازی قابل باور به خصوص در برخورد با ردههای بالاتر و حتی ردههای پائینتر (سروان سهراب محمودی) با بازی مجید واشقانی و محمود استادی با فضای داخل کلانتری آشَنا شدی؟
- من دوست پلیس کم ندارم. در آن یکسالی هم که برایت گفتم سعی کردم به بچههایی که این لباس بر تنشان است نزدیکتر شوم. من به عینه دیدم که برخورد افراد با درجههای مختلف چگونه است. الان به ارتباطم با مجید واشقانی اشاره کردی، او از دوستان خوب من است، ما پیش از این با هم «زاپاس» را کار کرده بودیم که البته هنوز پخش نشده است. اگرچه ارتباط خوب جلوی دوربین ما، به رابطه خودمان بی ربط نیست اما نباید کتمان کرد که بخش اعظم این ماجرا برمیگشت به خود متن، این دو شخصیت به لحاظ سن و سال و اعتقاد و برخورد خیلی به هم نزدیک هستند. اگر دقت کرده باشی در ابتدای کار سهراب محمودی یکجا میگوید من همیشه حس میکردم تو در این لباس آبروی ما را میبری، اما از یک جا در یک سنگر و یک لباس قرار میگیرند تا یکی دو شب آخر که این ارتباط به اوج خودش خواهد رسید.