هایپرکلابز : هر هنرمندی جایگاه خوب و تکرارنشدنی خودش را دارد اما نسل قدیم سینما و تلویزیون حس و حال خاصی دارند. آنها شناسنامه این هنر هستند و حضورشان برکت این عرصه به حساب میآید. شهلا ریاحی ازجمله قدیمیهایی است که یک عمر تاریخ سینما و بازیگری را با خود یدک میکشد و متاسفانه این روزها حال جسمانی خوبی ندارد. بیمناسبت ندیدیم در این روزها که مقارن با سالروز تولد ایشان هم است، این گفتوگوی کارنشده را که مدتی پیش در زمانی که حال مساعدی داشتند با ایشان انجام شده منتشر کنیم تا از این بانوی محترم و دوستداشتنی یادی کرده باشیم.
شهلا ریاحی متولد ۱۸ شهریور سال ۱۳۰۵ در تهران است. البته نام اصلی وی قدرتزمان وفادوست بود که بعد از ازدواج با زندهیاد اسماعیل ریاحی، نویسنده و کارگردان سینما نام فامیل او را برای خودش انتخاب کرد. شهلا ریاحی تحصیلات خود را تا سیکل ادامه داد و در سال ۱۳۲۳ به تشویق همسرش کار تئاتر را در تئاتر تهران آغاز کرد.
شهلا ریاحی با فیلم «خوابهای طلایی» ساخته معزالدیوان فکری در سال ۱۳۳۰ به جمع بازیگران سینمای ایران پیوست و تا نیمه اول دهه ۴۰ معمولا ایفاگر نقش اول زن در کارهای مختلف سینمایی بود. او همچنین نخستین کارگردان زن سینمای ایران است و «مرجان» را در سال ۱۳۳۵ ساخت که نقش اول آن را هم برعهده داشت. شهلا ریاحی به جز تئاتر و سینما از سال ۱۳۳۵ تا سال ۱۳۴۱ در رادیو هم فعالیت داشت و در دهه ۵۰ و سالهای پس از آن در سریالهای تلویزیونی ظاهر شد.
دلگیری از عشق؟ هرگز
از سینما دلگیر نیستم. چرا باید دلگیر باشم؟ اتفاقا هنوز هم سینما و بازیگری را دوست دارم. این کار عشق من بود و سالها برایش با علاقه و با جان و دل زحمت کشیدم.
رفتن پیرها، آمدن جوانها
درست است که مدتهاست بازی نمیکنم اما قرار نیست همیشه فقط یک سری آدمها در این کار باشند. به هر حال ما پیر شدهایم و حالا نوبت جوانترهاست که بیایند. این دور باید همینطور به چرخش خودش ادامه دهد. اگر این آمد و رفتها نباشد که سینما دچار یکنواختی و تکرار میشود؛ کسی هم به تماشای تکرار علاقهای ندارد.
تولدهای تازه در بازی
به نظرم بازیگری کاری است که با روح آدم سروکار دارد. وقتی در قالب آدم دیگری میروید فرصت تازهای برای یک زندگی تازه پیدا میکنید. این آدم تازهشدن با خلق و خوی تازه و سرنوشت تازه برایم جالب بود. مثل اینکه در هر کاری تازه متولد میشوید و قرار است زندگی دیگری را آغاز کنید و البته به سرنوشت این زندگی هم آگاهید.
بازگو کردن درد مردم
همیشه آن زمانها بهخصوص وقتی دیگر مرا میشناختند و بهاصطلاح حرفم برو داشت، دوست داشتم نقشی را بازی کنم که حرفی برای گفتن داشته باشد. نقشها باید طوری باشند که درد مردم را بازگو کنند و برای مردم مانند راهنما باشند؛ یعنی به آنها بگویند چه کارهایی درست و چه کارهایی اشتباه است.
نصیحتهای دلنشین هنر
نفس هنر همین است که آدم را رشد دهد؛ حالا به شکلی غیرمستقیم و با داستان این کار را میکند که زهر کلام گرفته شود و آدمها در ناخودآگاهشان متوجه خوب و بد کارها شوند. مثل نصیحتی که به شکلی درست از زبان یک آدم دلسوز گفته میشود و کسی را نمیرنجاند. فیلم خوب و نقش خوب، بیننده را با خودش درگیر میکند و خوب است که این منجر به یک آموزش شود نه فقط یک کار سرگرمی که چند ساعت بعد از یاد برود.
دوری از سینمای امروز
این سالها خیلی کم بازیگری، سینما و کارهای تولیدشده را دنبال کردهام. راستش سینما نمیروم و بیشتر تلویزیون میبینم. یک وقتهایی هم رادیو گوش میدهم. آدم که پیر میشود انگار کمی ذائقهاش هم عوض میشود.
چهرههای پرطرفدار جدید
متاسفانه کارها را بهندرت میبینم و خیلی از چهرههای جدید را نمیشناسم اما بازیگرهای خوبی داشته و داریم. استقبالی که از فیلمها میشود نشان میدهد مردم این چهرهها را دوست دارند. خدا را شکر سینما هنوز هم طرفدار دارد.
یک بار تجربه کارگردانی
من فقط یک بار کارگردانی کردم و آن هم در سینما بود. راستش خودم بازیگری را بیشتر دوست داشتم. تجربه جالبی بود اما کار دلخواه من فیلم ساختن نبود؛ من یک بازیگر بودم. درواقع یکی از آشنایان، سرمایه کار را داد و دلش میخواست فیلمی بسازد و برای آنکه هزینههای کار کم شود به من پیشنهاد همکاری داد و من هم برای کم شدن هزینه هم نقش اول را پذیرفتم و هم کار را ساختم.
باقی بازیگران هم به خاطر من دستمزد معمولیشان را نگرفتند و با پول کمتری بازی کردند. اما همسرم با کارگردانی ارتباط بهتری برقرار کرد و در هر سه زمینه تئاتر، سینما و تلویزیون کارهای خوبی انجام داد. کارهای ایشان را خیلی دوست داشتم و در خیلی از کارهایی که نوشتند و ساختند هم بازی کردم.
رضایت از مسیر طیشده
از مسیری که تا امروز طی کردهام راضیام. خدا را شکر فرصتی شد تا در زندگی کاری را انجام دهم که دوست داشتم. همه نقشهایی که بازی کردم همینطور بود. یعنی اگر نقشی را دوست نداشتم و دلخواه من نبود، نمیپذیرفتم. از هیچکدام از نقشهایم پشیمان نیستم. اگر نقشی اذیتم میکرد و میدیدم نمیتوانم با آن ارتباط برقرار کنم اصلا سراغش نمیرفتم که بعدا بگویم ایوای چرا آن را قبول کردم.
دوری همسرم از بازیگری
راستش آقای ریاحی در تئاتر کار بازی انجام میدادند و اصلا به تشویق خود ایشان من هم وارد تئاتر و بازیگری شدم اما چون در یک نمایش قرار بود برای گریم به صورتشان ریش و سبیل مصنوعی بچسبانند متوجه شدیم که اذیت میشوند یعنی حساسیت پوستی داشتند و برای همین دیگر ترجیح دادند بازیگری را کنار بگذارند.
همسر فوقالعاده من
زندگی با آقای ریاحی عالی بود. ما همدیگر را واقعا دوست داشتیم، از ۱۴ سالگی همسرش شدم و در تمام عمر کنار هم بودیم و سختیها و شادیها را با هم پشت سر گذاشتیم. مرد فوقالعادهای بودند و برای من همیشه هستند. دلم برایش تنگ شده است.
اولین تیزر ایرانزمین
همه کارهایشان خاطره بود و هست اما وقتی اولین تبلیغ تلویزیونی را در ایران ساختند، حس دیگری بود. میدانید که ایشان اولین تیزر تلویزیونی را در کشور ساختند که آن هم برای یک روغننباتی بود و بعد از آن کار تبلیغات به این شکل در کشور باب شد.
تجربهها و تذکرهای من
در کار با کارگردانهای مختلف هیچوقت مشکلی نداشتم. خُب زیاد کار انجام دادم و تجربیاتی داشتم؛ برای همین وقتی حس میکردم باید کار جور دیگری انجام شود حتما به کارگردان تذکر میدادم. متاسفانه هنر دیگری نداشتم و سراغ تجربه هنر دیگری نرفتم.
مسیر متفاوت بچهها
همیشه دوست داشتم فرزندانم آن چیزی را دنبال کنند که خودشان دوست دارند و خدا را شکر در مسیری قدم گذاشتند که انتخاب خودشان بود و حالا هم زندگی خوب و رضایتمندی دارند. پسرم دکترای آرشیتکت دارد و در ایران مشغول است و دخترم هم کار ترجمه انجام میدهد و هیچکدام سمت بازی و بازیگری نرفتند.