هایپرکلابز : دکتر ندا ملکی، مجری تلویزیون، سال ۵۹ در اردبیل در خانوادهای فرهنگی و متدین به دنیا آمد. وی از دوران کودکی به فعالیتهای دینی علاقهمند بود و بیشتر اوقات همراه با مادربزرگش به یادگیری قرآن کریم میپرداخت. مادربزرگش با وجود اینکه سواد خواندن قرآن داشت اما نمیتوانست معانی آیات الهی را بخواند به همین جهت ندا پس از مدرسه به خانه مادربزرگش میرفت و معانی قرآن را از پارسی به گویش آذری ترجمه میکرد. مادربزرگش نیز به او نماز را میآموخت.
به گزارش افکارخبر، حضور در ویژهبرنامه نوروز ۷۹ شبکه قرآن سیما بهعنوان «جوان موفق» به دلیل کسب رتبه سوم مسابقات قرائت قرآن دانشجویان سراسر کشور، سبب راهیابی وی به عرصه اجرا و حضور در رسانه ملی شد.
خانم ملکی در کارنامه فعالیتهای خود اجرا در برنامههایی همچون آیین زندگی، تا نیایش، اشراق، صبح عالی بخیر، مصیر، روشنا، اشاره، آفتاب شرقی و... را دارد.
وی ابتدا به کار در رسانه ملی علاقهمند نبود و زمانی که پیشنهاد اجرای یک برنامه را با او در میان گذاشتند، نپذیرفت اما پس از مشورت و تایید پدرش و همچنین علاقه به تاثیرگذاری در عرصه معارف، وارد رسانه ملی شد.
***
خانم ملکی! درباره خود و دوران کودکیتان بگویید.
بسماللهالرحمن الرحیم. پیش از هر چیز شهادت ۵ هزار نفر از حجاج بویژه حدود ۵۰۰ تن از حاجیان ایرانی بیتالله الحرام در فاجعه منا را که تعدادی از همکاران بنده هم در میان این شهدای مظلوم بودند، خدمت امام زمان حضرت مهدی موعود(عج)، نایب آن حضرت رهبر حکیم و بزرگوار انقلاب اسلامی، خانواده آن عزیزان و همه ملت سوگوار ایران تسلیت میگویم و علو درجات را برای آن شهدا از خدای متعال مسالت میکنم. در دوران کودکی خاطراتی تکرارناپذیر برای همه رقم میخورد. اگر ماجراجو هم باشیم این دوران جذابتر و شیرینتر میشود. پرتحرک و ماجراجو بودم و به مطالعه علاقه زیادی داشتم طوری که در دوران مدرسه تمام کتابهای کتابخانه را خوانده بودم حتی برخی کتابها را چند بار میخواندم. علاقه زیادی به داستانهای «ژول ورن» داشتم و ادبیات هم از حوزههای مورد علاقه من برای مطالعه بود. وقتی از کتابهای کتابخانه مدرسه خسته میشدم، سراغ کتابخانه پدرم میرفتم و کتابهای تفسیر قرآن، مجموعه آثار آیتالله شهید مطهری و برخی کتابهای دیگر را که مطالبشان را اصلا متوجه نمیشدم، مطالعه میکردم البته بعدها در دوران دانشگاه تازه متوجه معنای آنچه در گذشته خوانده بودم شدم. خلاصه! در کودکیام قدری ادای انسانهای فرهیخته را درمیآوردم!
خانواده چقدر در حضور شما در عرصههای قرآنی و دینی مؤثر بود؟
پدر و مادرم فرهنگی هستند و در عرصههای اجتماعی بسیار فعال و من زمان زیادی را با مادربزرگم سپری میکردم. مادربزرگی داشتم که میتوانم بگویم عاشقش بودم. ایشان توانایی خواندن قرآن را داشت و همواره با کلام خدا مأنوس بود. مادربزرگم به زبان فارسی صحبت نمیکرد و نمیتوانست ترجمه فارسی قرآن را بخواند. یک روز از من خواست پس از مدرسه به خانه آنها بروم و ترجمه قرآن را از فارسی به گویش آذری برایش بگویم. از آن به بعد، من هر روز بعد از مدرسه ترجمه قرآن را میخواندم و از فارسی به آذری برمیگرداندم. مادربزرگم هم به من نماز خواندن یاد میداد.
یادم هست بسیاری از نمازهای مستحبی را با اینکه سخت بود به اتفاق ایشان میخواندم و گویی این یک توفیق الهی بود که چراغ عشق به قرآن در وجود بنده به فضل الهی روشن شود و امیدوارم تا آخر عمر هم روشن بماند.
بعد از آن انس من با قرآن و اعتماد به نفسم بیشتر شد تا جایی که از دوم ابتدایی در مسابقات قرآن شرکت میکردم تا اینکه سال ۷۶ نفر اول مسابقات قرآن دانشآموزی استان اردبیل شدم.
برای پیشرفت در امور قرآنی هم، یا کتاب میخواندم یا به نوارهای قرآن گوش میدادم. البته به یاد دارم تهیه نوار قرآن خیلی سخت بود و امکانات آموزشی مثل الان نبود اما پشتکار زیادی داشتم. ضمن اینکه برای تلاوت بهتر ورزش هم میکردم و این امر نشاط بنده را بیشتر میکرد. همانطور که میدانید ورزش به بحث نفسگیری در تلاوت قرآن بسیار کمک میکند.
چه عواملی موجب شد در مسیر یادگیری علوم قرآن و حدیث قدم بگذارید؟
چند مؤلفه در این موضوع تاثیرگذار بود. بخش زیادی به رفتارهای خانواده مربوط میشد. اینکه خانوادهای بتواند نه با زبان ظاهری که در عمل، به فرزندانش دین را آموزش بدهد خیلی در تربیت فرزند و تصمیمگیری او در انتخاب مسیر زندگی مهم و موثر است.
یادم نمیآید تا حدود نوجوانی خانوادهام درباره دین با من حرف زده باشند اما در رفتارشان نماز خواندن بویژه نماز اول وقت، دروغ نگفتن و خیلی از مسائل دینداری را یاد گرفتم.
پدرم صداقت زیادی داشته و دارند و مهربانی و خوشخلقیای که در مادرم میدیدم، بینظیر بود. هر دو در عین حال که نماز میخواندند رفتارهای صحیحی داشتند و من از آنها کلام دروغی نشنیدم، همین امر باعث شد کمکم من هم به خواندن نماز علاقهمند شدم و صدق گفتار از همان زمان در من نهادینه شد.
آنها به شما برای رعایت حجاب تذکر هم میدادند؟
هیچگاه به یاد ندارم خانوادهام به زبان مرا تشویق به اعمال نیکو کرده باشند. هیچوقت پدر یا مادرم به من نگفتند حجابت را رعایت کن یا درس بخوان. من طبق آنچه در زندگی دیدم رفتار میکردم یعنی پدر و مادرم الگوی عملی افعال نیکو بودند.
به یادگیری قرآن از طریق گوش دادن به نوارهای قرآن اشاره کردید. آیا اولین نوار قرآنی که گوش دادید، به یاد دارید؟
بله! تلاوت سوره مبارکه «کهف» با صدای مرحوم استاد «عبدالباسط» بود که شاید بیش از ۲۰۰ بار آن نوار را گوش داده باشم و این نوار قرآن را مادرم از یکی از سفرهای زیارتی که داشتند بهعنوان سوغات برایم خریده بودند.
شما در دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته علوم قرآن و حدیث تحصیل کردید؛ دلیلتان برای انتخاب این رشته چه بود؟ البته خبر داریم برای دوره دکترای رشته تحصیلیتان را تغییر دادهاید.
در دوران مدرسه معدلم بسیار بالا و خوب بود به همین دلیل والدین و اطرافیان توقع داشتند حتما در رشته پزشکی تحصیل کنم اما بعد از کنکور و کسب رتبه خوب و با وجود اینکه رشتهام علوم تجربی بود، اولویت رشتهها را کارشناسی علوم قرآنی که یکی از رشتههای نیمهمتمرکز بود، زدم. پس از قبولی در رشته کارشناسی علوم قرآنی دانشکده علوم قرآنی تهران، برخی نزدیکانمان ناراحت شدند و میگفتند تو باید پزشکی بخوانی اما من تصمیمم را گرفته بودم. در مصاحبه هم بین ۸۰ نفر، چهارم شدم.
پس از قبولی در رشته کارشناسی علوم قرآنی والدینتان چه عکسالعملی داشتند؟
آنها هم چندان راضی نبودند اما به مرور زمان وقتی علاقه من به کسب دانش در این رشته را دیدند، متقاعد شدند. آنها به من قدرت عمل و استقلال میدادند و مرا برای پیشرفت همراهی میکردند.
والدین شما معلم بودند. آنها در دوران تحصیل هم به شما کمک میکردند؟
تا حدودی! البته بدترین خاطره تحصیلم زمانی بود که مادرم معلمم شدند! آن زمان کلاس دوم بودم و دوست داشتم مادرم بهعنوان معلم به من توجه بیشتری کنند اما برعکس شد. ایشان به من کممحلی میکردند و برخوردشان در کلاس با من طوری بود که مجبور شوم درسها را در همان کلاس یاد بگیرم البته این روش باعث شد در یادگیری پیشرفت بهتری داشته باشم. ضمن اینکه در منزل با مهر بیپایان مادری جبران میکردند.
در دوران مدرسه به انشا هم خیلی علاقهمند بودم طوری که مسؤول نوشتن انشاهای اعضای خانواده هم شده بودم(!) به یاد دارم در دورهای یکی از اقوام ما معلم خواهرم بود و میدانست من به انشا علاقه زیادی دارم به همین جهت وقتی برای خواهرم انشا مینوشتم، نمره ۲۰ به او میداد و در پایین برگه مینوشت: «آفرین ندا»!
صبحها با صوت تلاوت قرآن پدرم بیدار میشدم
چه شد که به تحصیل و یادگیری امور قرآنی علاقهمند شدید؟
دوران کودکی خیلی وقتها صبحها با نوای تلاوت قرآن پدرم از خواب بیدار میشدم و در خانواده به امور دینی توجه زیادی میشد به همین جهت از همان زمان انس با قرآن در وجودم نقش بسته بود. به نظر من هر چیزی اگر در دوران کودکی در ذهن افراد نقش ببندد، در بزرگسالی هم دنبال خواهد شد. مهر قرآن به دلم افتاده بود و هر کسی هر چه میکرد نمیتوانست مرا از آیات الهی دور کند. مادربزرگم بهانهای شد تا بتوانم با قرآن انس بگیرم و برای اینکه برای او معنای قرآن را بگویم، خودم هم با آیات الهی و معانی آنها آشنا شدم. همواره در خانوادهها بهتر است علاوه بر پدر و مادر نفر سومی که شخصیت ایشان محبوب کودک است و رفتارهایش با معیارهای آن خانواده همخوانی دارد، در کنار او باشد. چون معمولا بچهها حرفشنویشان از آن نفر سوم بهتر است.
فکر میکردم رسانه جایی برای فعالیتهای دینی نیست
چگونه وارد صداوسیما و عرصه اجرا در رسانه ملی شدید؟
یک سال در دوران مدرسه جهشی خوانده بودم به همین دلیل وقتی ۱۷ ساله بودم وارد دانشگاه شدم. پس از ورود به دانشگاه همواره در مسابقات قرآن شرکت میکردم به طوری که سال ۷۸ موفق به کسب رتبه سوم مسابقات کشوری قرآن دانشجویی شدم و از همان زمان زندگیام وارد مسیر جدیدی شد. البته سال ۷۶ هم رتبه اول را در سطح استان اردبیل در مسابقات قرآن دانشآموزی کسب کرده بودم.
پس از این موفقیت، در زمان آقای مهندس فرهمند، مدیر وقت شبکه قرآن بهعنوان «جوان موفق» در یکی از برنامههای این شبکه حضور یافتم. بعد از گذشت ۱۵ روز از پخش این برنامه، تهیهکننده برنامه با من تماس گرفت و گفت: «میتوانید برنامه تخصصی قرآنی را اداره کنید؟»
من در آن زمان فکر میکردم رسانه جایی برای فعالیتهای مذهبی و قرآنی نیست و شاید به دلیل روحیات خاصی که دارم برای رسانه و اجرای برنامه تخصصی گزینه مناسبی نباشم.
با این وجود با پدرم مشورت کردم و ایشان با این امر موافقت کردند و من به دلیل تایید پدرم پذیرفتم و فکر کردم اگر از اجرای این برنامه خوشم نیاید، دیگر نمیروم. موافقتم را اعلام کردم و قرار شد از من تست بگیرند. در آزمونی که گرفتند باید ۲۰ دقیقه به صورت تخصصی درباره موضوعات قرآنی صحبت میکردم. ۱۹ سال داشتم که پیشنهاد حضور در رسانه ملی را پذیرفتم. در آن زمان فضای حاکم متفاوت بود و مثل حالا فوران اطلاعات نبود اما من به پشتوانه مطالعات گذشته و رشته تحصیلیام، وارد عرصه اجرای برنامههای تلویزیونی شدم.
برای یک دختر جوان قرار گرفتن در این موقعیت کمی سخت بود و من هم به گویندگی علاقه چندانی نداشتم اما بعد از مدتی که اقبال فراوان مخاطبان را دیدم، متوجه شدم کاری که انجام میدهم، کاری قرآنی در رسانه است و میتواند اثرگذاری خوبی داشته باشد و همین امر باعث علاقهمندی من به اجرا شد.
در آن دوران در کنار اجراهای زنده تلویزیونی، با وجود مشکلات، امکانات کم و... برنامههای تولیدی را هم اجرا میکردم. بعد، اجرای برنامههای آیین زندگی و تا نیایش شبکه تهران را برعهده گرفتم.
پس از گذشت چند سال از اجرای تلویزیونی، سال ۸۲ آزمون گویندگی در سازمان صداوسیما برگزار شد و من موفق به قبول شدن در این آزمون شدم و پس از آن بهعنوان گوینده رسمی شبکه یک سیما وارد برنامه آفتاب شرقی شدم و از همان زمان کار خود را به صورت رسمی آغاز کردم که تاکنون هم به لطف خدا ادامه دارد.
اولین اجرای تلویزیونی خودتان را به یاد دارید؟ چه حسی داشتید؟
وارد استودیو شده و متن بلندی آماده کرده بودم. وقتی اولین بخش برنامه تمام شد، آقای کلانتری کارگردان برنامه با خوشحالی پایش را زمین کوبید و گفت: «خیلی عالی بود». بعد از ۱۵ سال سابقه اجرا هنوز هم استرس روز اول را برای اجرا دارم که البته فکر میکنم این استرس از لوازم کار اجرای تلویزیونی است و باعث بهتر شدن کیفیت اجرا میشود.