هایپرکلابز : دکتر دشتستانی مردی وارسته،انسانی پرهیز کار فاضلی با فضیلت و معتمدی امین بود به حرفه اش سخت پایبند و علاقمند،و عاشق و شیفته پیشه اش که این همه را نه از نظر شغلی بلکه فقط و فقط صرفا برای تحصیل و رضای پروردگار انجام می داد.
دکتر دشتستانی مرد عمل و جهاد بود،انسان آزاده ای که دور از همه ی تعلقات و با چشم پوشی و گریز از کشش های دنیا پر شر و شور و سرشار از جاذبه های قدرتمند ، جهان مادی با همه ی جلوه گریهایش قادر نگشت او را مجذوب خود نماید طبیبی که در وارستگی از نظر معتقد و منقد همواره نمونه انسانیت بود و جلب رضای خالق و خدمت به خلق و نوعدوستی را وجهه همت بلندش قرارداد عارف خداشناسی که از انجام خدمات دلسوزانه اش دقیقه ایی فرو گذار نکرد،خدمتگزاری در کمال خلوص و نهایت ایثار و از خودگذشتگی بود تا آنجا که پس از چهل و سه سال خدمات شایسته و صادقانه پزشکی جان خود را نیز در این راه نهاد و در این راه جان باخت بدانگونه که تا واپسین روزهای عمر پربرکت و گرانمایه اش و یش از افتادن در بستر بیماری سی و هفت سال در این شهر خدمنگزاری صدیق بود و یار دردمندان و مستمندان،سرانجام صبح روز شنبه مقارن ساعت 11:20 دقیقه مورخ 30/5/1361 خ دعوت حق را لبیک گفت و بسوی پروردگار شتافت
زحماتش را ارج می نهیم و پاداش نیکو از خداوند برای وی مسئلت داریم.
زنده یاد مرحوم حاج محمد رضا دشتستانی از طرف مردم در روز تشیع جنازه کم نظیرش
لقب دکتر مستضعفان گرفت و در ماتم و عزای او خرد و کلان و زن و مردوپیر و جوان به سر و سینه می کوبیدند و می گریستند و همه یک کلمه را با خود می گفتند،حیف بود خاطره اش جاوید و یادش گرامی باد،همه در زیر تابوتش می گفتند:عزا عزاست امروز روز عزاست امروز دکتر مستضعفان پیش خداست امروز.
اینک پس از چهل روز درگذشت دکتر دشتستانی مردم در سوگ او در شهر و روستا داغدار هستند.
پایمردی و استقامت در کار سرمشق و نمونه است چنانکه دوبار در روزهای اخیر در مطب کوچک و محقرش از شدت فشار کار و کار مفرط از حال می رود با وجودیکه خود در این اواخر در نهایت ضعف جسمانی بود و با کمال خوشرویی و ایستادگی از درمان انبوه بیماران فشرده در اتاق مجاور مطب وصف کشیده در کوچه که گاهی جمعیت از یکصد و پنجاه و دو نفر متجاوز بود غفلت نمیکرد و تا آخرین نفر بیمارانش را معاینه نمی نمود مطب را ترک نمی گفت چنانچه خود بیکی از محارمش در زمان حیات خود میگفت تا آخرین نفس کار می کنم.
دکتر دشتستانی هیچگاه وقت ملاقات قبلی نداشت و نرخ ویزیت از پیش تعیین شده نیز، در سرما و گرما و باران و برف و حتی نیمه شبها و روزهای تعطیل به مداوای بیماران دردمند و مستمند می نشست و بسیاری از اوقات دیده شد که شبها آماده و با لباس می خوابید تا در نجات بیماری همراهی داشته باشد.
در روزهای عاشورای محرم هر سال دیده شد دم درب ورودی خانه اش می نشست تا مضطربی را از اضطراب در آورد و روزگاری که بیماری تیفوئید و تیفوس در شهر بیداد می کرد یک تنه که پزشک تنهای شهر بود قد مردانگی برافراشت تا در شهر تلفاتی نداشته باشد.
در نهایت مراقبت از حال بیماران بویژه بیماران مستمند غفلت نمی ورزید و خود به سر وقت بیمارن ویزیت شده اش در خانه ها و روستاهای دور و نزدیک بدون اطلاع قبلی میرفت،هرگز از کسی نمی رنجید، نزدیکان بیمار هنوز به خانه نرسیده خود بر بالین بیمار حاضر بود.
در بعد عرفان وعلم و عمل و جهاد بین همگان شاخص بود از جهت تقوا در این دیار سرآمد همه افراد هم
حرفه خود بود.مواظبت غریبی بر حال بیماران فقیر و بی چیز داشت به همین جهت ناداران غیر از در خانه و مطب کوچک او را نمی شناختند.
برای حفظ غرور و شرف انسانی بیمار فقیر و آبرومند بدون کمترین بازتابی روی نسخه آنان علامت مخصوص میگذاشت تا پول دارو را نیز خود بپردازد. یار فقرا و محرومان بود و با دستهایی به آنان پول و آذوقه میرساند.
...........آری فقدان این عزیز از دست رفته ضایعه ای بس بزرگ و مصیبتی جبران ناپذیر بویژه برای مستمندان و فقرا بود.
و در سخن آخراینکه هیچ خانواده ایی در شهر و در روستاهای دور نزدیک نبود که قلوب صاحبان آن از خاطره های مرحوم دکتر انباشته نباشد و کودکی و فقیری در شهر در آن زمان نمی یافتید که مهربانیهای او را درک نکرده باشد زیرا جز[نیکی و نیکویی و خیر و محبت و آدمیت در حق مردم از او چیزی دیده نشد]
چه می توان گفت و نوشت در وصف مردی که الگوی رافت و استقامت
بود و یا بقول بزرگی(هرچه در وصفش نوشته شود کم است و بسیارش
اندک،و اندکش بزرگ) خدایش رحمت کند