هایپرکلابز : «وارد کتابخانه شدند، یک گروه مرد میانسال پیش پایشان برخاستند... بالای اتاق در نور کهربایی چراغ دیواری، مردی فربه و ریزنقش، تبسم بر لب ایستاده بود، موها تنک و پس نشسته، چهره مرطوب و گونه ها گلگون.»۱
قطعه بالا برگرفته از داستان کوتاه «بعد از تابستان» نوشته غزاله علیزاده است، موضوع داستان ساده است و مشابه آن در ادبیات زیاد نوشته شده اما علیزاده با نثری فاخر در آن مضمون خود را پی می گیرد. داستان درباره دو دخترعمو به نام های حورا و توراندخت از خانواده ای ثروتمند است که شیفته معلم سرخانه خود، شهباز، می شوند. شهباز مانند پرویز اتحاد در داستان تالارها دیگر داستان کوتاه از علیزاده ژستی آرمان گرایانه و رفتاری متفاوت از آدم های اطراف خود دارد. او که اطلاعات و ایده های بلندپروازانه ای دارد سعی می کند اطرافیان و به خصوص شاگردان خود دو دخترعمو را مجذوب خود کند.
او اگرچه در این کار موفق عمل می کند اما در همین حد متوقف می ماند و به رغم علاقه شدید دخترعموها به دوستی یا ازدواج با آنها تن نمی دهد، گویی که خودشیفتگی اش تنها با شیفته کردن آنها راضی می شود. او سرانجام بعد از آنکه کار تدریس را با موفقیت به پایان می رساند، آنجا را ترک می کند و دو دخترعمو را به انتظار می گذارد، انتظاری که ۱۸ سال طول می کشد اما «زمان» کار خود را می کند. ۱۸ سال زمان می برد تا آن دو دخترعمو محبوب خود را در میهمانی دیگر ببینند، ابتدا او را به جا نمی آورند.
زیرا ظاهرش تغییری اساسی کرده، فربه شده، موها تنک و پس نشسته، چهره مرطوب و گونه ها گلگون شده است. اما فقط این تکان دهنده نیست بلکه آنچه برای آن دو دخترعمو تکان دهنده است آن است که معلم محبوبشان در عقاید و رفتار نیز مبتذل شده، او درست برخلاف آنچه آن روزها داد سخن می داد عمل می کند. در میان کشورها آمریکا را برای تحصیل انتخاب می کند و در بین رشته های تحصیلی اقتصاد را و آن را تا دکترا ادامه می دهد تا زودتر راه و چاه پول درآوردن را یاد بگیرد. سپس شهباز معلم سابق با اشتیاق تمام احساسات خود را در بدو ورود به وطن برای دو دلداده سابق این طور بیان می کند.:«...وقتی پس از سال ها بر خاک وطن گام نهادم، چشم هایم پر از اشک شد. نفس عمیقی کشیدم، زیر لب گفتم مادر جان سلام! یکسره از فرودگاه به میدان ۲۴ اسفند آمدم و با بهت مردم را نگاه می کردم، عجیب بود همه فارسی حرف می زدند، چمدان به دست وارد طباخی شدم، کله پاچه مبسوطی با ترشی سیر خوردم. این خاطره را هرگز فراموش نخواهم کرد.»۲
«زمان» مساله اصلی بعضی از داستان های علیزاده و همین طور رمان بلند او «خانه ادریسی ها» است تا به آن حد که «گویی قهرمان اصلی داستان «زمان» است»۳ از یک منظر دو لحاظ زمان وجود دارد. زمان به عنوان عنصری که شخصیت های داستانی را مقید می کند، به آنها زندگانی می بخشد و امکان بروز، ظهور و زندگی شان را فراهم می کند که گاه آنها را جاودانه می کند و اما زمان در وهله دوم به مثابه قدرتی قاهر است که آدم ها و در اینجا شخصیت های داستانی را نابود و فرسوده می سازد که در نهایت آنها را می بلعد، زمان خلاق و پربار، زمانی که گاه متوقف می شود و گاهی بازمی گردد به وسیله رمانتیسم کشف شد و زمان دوم، زمانی که ویرانگر است که تمام شونده است و آدمی را استحاله و در نهایت نابود می کند در پیکار با رمانتیسم به منصه ظهور رسید از این زمان (زمان از لحاظ دوم) به عنوان زمان تقویمی نام ببریم. زمانی که آغاز و انتها دارد.
زمان شخصیت های داستان های علیزاده زمان از لحاظ دوم است، زمانی که آدم ها به تدریج استحاله می یابند و فرسوده می شوند تا به آنجا که رویای خوش شان در انتها به کابوس بدل می شود و این را زمان به آنها ثابت می کند. دو دخترعمو نه در ابتدای زمان بلکه در انتهای آن متوجه می شوند که تمامی تصوراتشان درباره شهباز تنها خیالی بیش نیست. پرویز اتحاد قهرمان داستان کوتاه تالارها بین دهه های ۴۰ و ۵۰ چهره ای روشنفکر و سرشناس است، او دچار همان خودشیفتگی اش است که آقای شهباز به آن مبتلاست «او که خود را جذاب ترین و بافرهنگ ترین مرد این سرزمین می داند»۴ در نهایت اما استحاله می یابد و بازیچه زمانی می شود که او را خسته و فرسوده و در نهایت نابود می کند. فلوبر زمانی گفته بود آنچه باید از آن ترسید نه فاجعه های بزرگ بلکه اتفاقات و حادثه های کوچک است، مقصود فلوبر از این اتفاقات کوچک همان گذر زمان فرساینده ای است که اگرچه کسی متوجه عبور آن نمی شود اما زمان کار خود را بلد است تا به آن حد که قهرمان داستان را تا انتها با خود می برد. فلوبر از این حقیقت رئالیستی به عنوان اندوهبارترین حقیقت هستی نام می برد.
به نظر علیزاده این فقط انسان ها نیستند که بازیچه بی رحم زمان اند بلکه کلمه ها نیز در این میانه آسیبی جبران ناپذیر می یابند زیرا آنها نیز استحاله می یابند و توسط زمان بلعیده می شوند «واژه امروز انگار توخالی شده است، عشق می گویند اما آدم احساس عشق ندارد از کلمات، درد می گویند اما حس ندارد کلمه و همین طور جملاتی دیگر.»۵ اکنون که ارزش چیزها و حتی کلمه ها در ارتباطشان با زمان تغییر می کند و آدمی در برابر قهرمان نقش اول یعنی زمان خلع سلاح است، تنها کاری که به تعبیر فلوبر می تواند بازیابی مجدد گذشته در زمان حال باشد می توان به آن معنا و مفهومی درخور لحظه حال بدهد، کاری که نویسنده بزرگ مارسل پروست به تاسی از فلوبر به دنبال آن بود، اسم کاملا پرمعنی و با مسمای «در جست وجوی زمان از دست رفته» فی الواقع دایر بر بازیابی زمان گذشته در برابر جباریت زمان حالی است که بی رحمانه همه چیز را از بین برده و نابود می کند. در این شرایط فلوبر به عنوان نویسنده ای رئالیست هر دو لحاظ زمان را تواما در نظر می گیرد، زمان تقویمی که کشنده است و زمان رمانتیک که به بازیابی زمان گذشته می پردازد. خود او این هر دو زمان را در شاهکارش «تربیت احساسات» پی می گیرد. بازیابی زمان گذشته هرچند که برای آدمی تسلا و ماوایی است اما در عین حال بیانگر آن است که زمان حال به هر حال بی حاصل و سترون است.
غزاله علیزاده در ابتدای فصل ششم از داستان کوتاه «تالارها» همین حس بازیابی گذشته به منظور تسلای خود را با قطعه ای از چخوف به نگارش درمی آورد «آه کودکی من، کودکی پاک و خوشبخت من! من در همین اتاق می خوابیدم. از اینجا باغ را تماشا می کردم. هر روز صبح خوشبختی هم با من از خواب بیدار می شد. همه اش سفید است، سفید. آه، باغ من! ۶»پرویز اتحاد که برای دیدن نمایشی از چخوف به تئاتر شهر می رود. نمایش باغ آلبالو و قطعه ای از آن را وصف حال زمان حال خود می بیند، او اگرچه اجرای حال این نمایش را «چرند» و اجراهای گذشته آن را آرزو می کند اما در واقع حدیث استیصال و بی خاصیت بودن خود در زمان حال را شرح می دهد. زمان کشنده ای که همه چیز و از جمله پرویز اتحاد و شهباز را فرسوده کرده است. هنگامی که علیزاده از «خانه آرمانی کلمه» سخن می گوید، تلاشش همواره آن است که به کلماتش ریتمی آهنگین و شاعرانه بدهد، به همین دلیل همواره نثر را به بیانی فاخر و ادبی می کشاند. او در این کار به غایت موفق است اما اگر زمان دیگر حتی کلمه را برنتابد و آن را هم به تدریج و ذره ذره مستهلک کند چه؟ آنگاه آن خانه آرمانی کلمه که علیزاده به دنبال آن بود چه می شود؟ آیا آن زمان کشنده که آدم ها و اشیا را فرسوده می کند آرمان ها را هم فرسوده نمی سازد؟
نادر شهریوری (صدقی)
پی نوشت ها: ۱و۲ بعد از تابستان غزاله علیزاده / ۳ ۸۰ سال داستان کوتاه حسن میرعابدینی، جلد دوم ص ۵۸۲ / ۵ به نقل از سخنان غزاله علیزاده / ۴ و ۶ تالارها غزاله علیزاده