داستان دلقک- هایپرکلابز

داستان دلقک- هایپرکلابز هایپرکلابز :

روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کرد و از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد. مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تو را حل نماید. به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود. مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کرد و گفت: مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم…

منبع :http://www.asemoni.com/fun/interesting/clown-story
18 نفر این را می پسندند
مشاهده 1 دنبال کننده
در حال نمایش 4 دیدگاه از 4 دیدگاه
حسن مرادی حسن مرادی قشنگ بود
10 سال پیش
موسی a موسی a طفلک
10 سال پیش
sajjad derafsh samani sajjad derafsh samani جالب
10 سال پیش
FaTiiiiiiiiiima (*_*) FaTiiiiiiiiiima (*_*) آره دیگه مگه دلقکا دل ندارن.آدم نیستن یعنی؟؟ناراحتم براش.گناه داره.
10 سال پیش
1 

ارسال مطلب به هایپرکلابز

انتخاب كلوب :  
نوع مطلب :
ارسال مطلب