داستانک .... فراموشی!- هایپرکلابز

ليلا س 10 سال پیش
داستانک .... فراموشی!- هایپرکلابز هایپرکلابز :

دو تا پيرمرد با هم قدم می‌زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.
پيرمرد اول: «من و زنم ديروز به يه رستوران رفتيم که هم خيلي شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلي خوب بود و هم قيمت غذاش مناسب بود.»
پيرمرد دوم: «اِ… چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا… اسم رستوران چي بود؟»
پيرمرد اول کلي فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزي يادش نيومد. بعد پرسيد: «ببين، يه حشره‌اي هست، پرهاي بزرگ و خوشگلي داره، خشکش مي‌کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه مي‌دارن، اسمش چيه؟»
پيرمرد دوم: «پروانه؟»

پيرمرد اول: «آره!» بعد با فرياد رو به پيرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستوراني که ديروز رفتيم اسمش چي بود؟!!!!»

منبع :http://hyperclubz.com
11 نفر این را می پسندند
مشاهده 0 دنبال کننده
در حال نمایش 3 دیدگاه از 3 دیدگاه
پانی .... پانی .... ای جاااان .....عاشقشونم .happy
10 سال پیش
*** * *** * rose
10 سال پیش
Z Akbari Z Akbari امان ازپیری ...
10 سال پیش
1 

ارسال مطلب به هایپرکلابز

انتخاب كلوب :  
نوع مطلب :
ارسال مطلب