صفحه اصلی
بلاگ
آشپزی
سلامتی
سبک زندگی
هنر و سرگرمی
ورزش
تکنولوژی
مسابقه و قرعه کشی
تخفیف ها
باشگاه ها
سرزمین گلستان
باشگاه توینینگز
کلوب آسان موتور
اطلس كاپ
پشتیبانی کاربران
ثبت نام
|
ورود
جستجو
جستجو در مطالب باشگاه
جستجو در اعضاي باشگاه
همه
بلاگ هايپركلابز
انجمن آشپزي
مقاله آشپزي
انجمن سلامتي
مقاله سلامتي
انجمن سبك زندگي
مقاله سبك زندگي
مقاله هنر و سرگرمي
انجمن هنر و سرگرمي
مقاله تكنولوژي
انجمن تكنولوژي
مقاله ورزش
انجمن ورزش
جستجو به صورت جمله
جستجو به صورت كلمه به كلمه
1
2
3
4
5
داستان کوتاه/ هدف
1395/01/14 10:15:12 ق.ظ
با صدای خنده برادرش از خواب بیدار شد. نگاهش به ساعت افتاد، نزدیک ظهر بود. فکر کرد یک روز خستهکننده دیگر شروع شد. اصلاً نمیتوانست درک کند چطور برادرش...
منتظر رامبد و جناب خان باشید!
1394/12/18 01:46:08 ب.ظ
سرانجام ساعت دقیق پخش برنامه خندوانه مشخص شد. طبق اعلام شبکه نسیم سری جدید خندوانه از 29 اسفند هرشب ساعت 11 پخش خواهد شد.شبکه نسیم برنامههای نوروزی خ...
داستان کوتاه/ عمونوروز
1394/12/15 04:09:45 ب.ظ
عمو نوروز از جا برخاست. اندیشید کمکم زمانش فرارسیده. بوی بهار میآید. به سراغ گنجهاش رفت. قبایش را برداشت و خاک یکساله آن را تکاند. خاک قبای عمو نو...
کلوچههای خندان، داخل کیف مدرسه فرزندتان
1394/11/25 10:24:41 ق.ظ
مواد اولیه کلوچههای خندان:کره پاستوریزه و آب شده 12 ق غشکر قهوه ای 1 فنجانشکر نصف فنجانتخم مرغ بزرگ 1 عددزرده تخم مرغ 1 عددعصاره وانیل(مایع) 2 ق چآرد...
شعري زيبا و پر معني درباره زندگي از سهراب سپهري
1394/11/20 11:32:49 ق.ظ
شب آرامی بودمی روم در ایوان، تا بپرسم از خودزندگی یعنی چه؟مادرم سینی چایی در دستگل لبخندی چید، هدیه اش داد به منخواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجالب پاشوی...
داستان کوتاه ( اشک های ندامت ) قسمت اول
1394/11/13 10:06:54 ق.ظ
اشکهای ندامتمادر کنار ناهید نشسته و پلکهایش سنگین شده بود. جاده ی طولانی و خاکستری رنگ، انگارانتهایی نداشت و پدر هرازگاهی ازآینه به ناهید خیره شده و د...
اندکی صــبــر
1394/11/07 09:49:00 ق.ظ
دم در بزرگ دادگاه که رسید حس بدی همه ی وجودش رو فرا گرفت.شاید نباید اینقدر تند می رفت.شاید بهتر بود کمی بیشتر صبر می کرد.یاد آخرین روز دعواشون افتاد.ا...
بوسه بردست پدرومادر.....
1394/11/05 09:06:01 ق.ظ
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند. دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود. اعضای...
طنز : وقتی در ترافیک گیر می افتیم
1394/10/26 10:17:14 ق.ظ
چیزهایی که اینجا میخوانید چیز خاصی نیست. چند روایت نسبتا معتبر است از روزمرگیهایی که همگی با یک هدف تکراری اتفاق میافتد…رانندگی در شهرهای بزرگ نه ت...
داستان/ همه آرزوهای یک زن
1394/10/14 10:58:40 ق.ظ
شنبهزن وارد خانه شد و در را بست. نگاهی به اطراف کرد و خندهاش گرفت. همهچیز بههمریخته بود. همیشه شنبهها همینطور بود. شوهرش و بچهها پنجشنبه و جمع...
1
2
3
4
5