صفحه اصلی
بلاگ
آشپزی
سلامتی
سبک زندگی
هنر و سرگرمی
ورزش
تکنولوژی
مسابقه و قرعه کشی
تخفیف ها
باشگاه ها
سرزمین گلستان
باشگاه توینینگز
کلوب آسان موتور
اطلس كاپ
پشتیبانی کاربران
ثبت نام
|
ورود
جستجو
جستجو در مطالب باشگاه
جستجو در اعضاي باشگاه
همه
بلاگ هايپركلابز
انجمن آشپزي
مقاله آشپزي
انجمن سلامتي
مقاله سلامتي
انجمن سبك زندگي
مقاله سبك زندگي
مقاله هنر و سرگرمي
انجمن هنر و سرگرمي
مقاله تكنولوژي
انجمن تكنولوژي
مقاله ورزش
انجمن ورزش
جستجو به صورت جمله
جستجو به صورت كلمه به كلمه
1
2
آری رويا هايم ! یک متن ادبی زیبا
1394/10/15 09:04:57 ق.ظ
آری يادم امد...سالها بود می انديشيدم.....اينهمه غم ز کجا پيدا شد.....ناگهان ...؟!يادم امد.......رويا ها به روی دوشم سنگينی ميکرد..خسته بودم از اينهمه ...
وقتی قدم می زنم یک متن ادبی زیبا
1394/09/29 07:44:29 ق.ظ
وقتی قدم می زنم متن ادبی زیباوقتی قدم می زنم به خيلی چيزها فکر می کنم .شايد بهتر باشد بگويم وقتی فکر می کنم مدام قدم می زنم .يک جور صدای خاص شبيه موسي...
نویسندگان داستان کوتاه در بخش ادب و هنر
1394/09/24 04:32:04 ب.ظ
مدتی است هایپر کلابز در بخش ادب و هنر میزبان نویسندگانی است که متن های زیبا و داستان های کوتاه ایشان زینت بخش این قسمت از هایپرکلابز شده است.هایپرکلا...
متن ادبی
1393/12/11 09:29:51 ق.ظ
شمع های خونچکانِ انا الیه راجعونمحمدکاظم بدرالدینبر دقیقه های امروز چه رفته است که شعرهای مقدس، سکوتِ سوگ در دل دارند و قلم های حدیث نگار، زهر فراق بر...
چرا باید کتاب مزرعه حیوانات را خواند؟
1393/03/14 09:08:20 ب.ظ
دسته ای از نویسندگان هستند که با اولین کتابشان به اوج قله های شهرت می رسند و جماعت بسیاری از خوانندگان از همان نقطه شروع شیفته آنها شده و تا پایان همپ...
بگو دوسش داری قبل از اینکه دیر بشه
1392/08/12 09:52:02 ق.ظ
روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند .سپس از آنها خواست ک...
شمع..
1392/08/01 01:12:34 ب.ظ
چهار تا شمع بآرامی می سوختند و با هم گفتگو میکردند. محیط بقدری آرام بود که گفتگوی شمع ها شنیده میشد....اولین شمع گفت:من دوستی هستم اما هیچکس نمیتواند...
گلی سرخ برای محبوبم
1392/07/22 02:33:49 ب.ظ
" جان بلا نکارد" از روي نيکمت برخاست . لباس ارتشي اش را مرتب کرد و به تماشاي انبوه جمعيت که راه خود را از ميان ايستگاه بزرگ مرکزي پيش ميگرفت...
معلم مدرسه
1392/07/21 09:52:03 ب.ظ
در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به يک ا...
صورت حساب
1392/07/21 07:55:17 ق.ظ
شبی پسر کوچکمان نزد مادرش، که در آشپزخانه در حال پختن شام بود رفت و یک برگ کاغذ را به او داد. همسرم دستهایش را با حولهای تمیز کرد و نوشتهها را ب...
1
2