صفحه اصلی
بلاگ
آشپزی
سلامتی
سبک زندگی
هنر و سرگرمی
ورزش
تکنولوژی
مسابقه و قرعه کشی
تخفیف ها
باشگاه ها
سرزمین گلستان
باشگاه توینینگز
کلوب آسان موتور
اطلس كاپ
پشتیبانی کاربران
ثبت نام
|
ورود
جستجو
جستجو در مطالب باشگاه
جستجو در اعضاي باشگاه
همه
بلاگ هايپركلابز
انجمن آشپزي
مقاله آشپزي
انجمن سلامتي
مقاله سلامتي
انجمن سبك زندگي
مقاله سبك زندگي
مقاله هنر و سرگرمي
انجمن هنر و سرگرمي
مقاله تكنولوژي
انجمن تكنولوژي
مقاله ورزش
انجمن ورزش
جستجو به صورت جمله
جستجو به صورت كلمه به كلمه
1
2
3
داستان کوتاه ( اشک های ندامت ) قسمت دوم
1394/11/13 10:15:51 ق.ظ
ناهید آهی کشید و سرش را پائین انداخت.وکیل مدافع که پیدا بود تحت تاثیرصحبت ها و مشکلات زندگی وی قرارگرفته، لیوان آبی را نوشید و اشاره کرد که وی به صحب...
نویسندگان داستان کوتاه در بخش ادب و هنر
1394/09/24 04:32:04 ب.ظ
مدتی است هایپر کلابز در بخش ادب و هنر میزبان نویسندگانی است که متن های زیبا و داستان های کوتاه ایشان زینت بخش این قسمت از هایپرکلابز شده است.هایپرکلا...
بازسازی لوکیشن شمال در تهران!
1394/08/27 12:51:37 ق.ظ
به گزارش ایران فیلم سریال «پشت بام تهران» به کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیهکنندگی زینب تقوایی از مرداد امسال در تهران جلوی دوربین رفته و تاکنون بیش از...
داستان کوتاه (لطف پروردگار)
1394/08/23 12:31:50 ق.ظ
لطف پروردگار زودتراز معمول هرروز از اداره خارج شده و به طرف خانه راه افتادم...یادآوری کابوس لعنتی شب گذشته از صبح تا بعد ازظهر ادامه داشت! و تمام این ...
داستان کوتاه ( قاصدکی در باران )
1394/08/11 09:17:04 ق.ظ
قاصدکی درباران.......چقدر بی حوصله ام...انگار تموم دنیا متوقف شده... انگارازکاروان شب صدای سکوت شنیده میشه! سکوت؟ آره سکوتم شنیدنیه... یه عالمه راز تو...
داستان کوتاه (( پروانه های کوچک ))
1394/07/21 07:02:33 ق.ظ
مجید به نقطه نامعلومی خيره شده و غرق در افکارخود بود.. پدركه کاملا" حركات او را زير نظر داشت ، با ولع خاصی آخرین لقمه غذايش را جویده و پس از ...
داستان کوتاه ( باجه تلفن کارتی )
1394/07/07 07:28:10 ق.ظ
باجه تلفن کارتیروزی که بالاخره موفق شدم مدرک کارشناسی رو بگیرم، ازخوشحالی روی پا بند نبودم! مادرم بزرگهای فامیل رو دعوت کرده و یه شام مفصل تدارک دیده...
داستان کوتاه (( روباه پیر ))
1394/04/25 12:55:50 ب.ظ
روباه پیرروزی روزگاری در جنگلی روباه پیری زندگی می کرد. .. بیشترروباه ها از او فاصله گرفته و تنهایش گذاشته بودند و بعضی از روباه ها حتی گاهی اطرافش جم...
داستان کوتاه (( آرزوی کوچک ))
1394/04/20 07:15:39 ق.ظ
آرزوی کوچک -بازم که این دختر تنبل گرفته خوابیده! چرا بیدارش نمی کنی بره سرکارش؟! -هوا سرد شده، آخرای پاییزه. این طفلی هم لباس درست و حسابی که نداره. د...
داستان کوتاه (( مسافر ))
1394/04/07 09:16:53 ق.ظ
مسافر-منصوره؟ منصوره؟!-چیه بابا؟ چرا خونه رو گذاشتی روسرت؟ باز ما خواستیم یه جایی بریم ها! ببین اگه گذاشتی با اعصاب آروم حاضربشم! -خب اون پیراهن طوسی ...
1
2
3