هایپرکلابز :
همیشه غبطه می خورم به کسانی که کاری رو که برعهده دارند از شغل گرفته تا هنر تا تخصص به بهترین شکل ممکن انجام می دهند آنقدر که نمیشود ندیدشان، نمی شود تحسینشان نکرد نمی شود لذت نبرد و نمی شود حتی گاهی حسرت نخورد به این همه توانمندیشان..
گاهی می شود نویسنده یک کتاب که آنقدر لذت می بری از نوشته هایش که مثل تشنه جویای آب منتظری تا کتاب جدیدش روی پیشخوان کتابفروشی ها بیاید و بخری و لاجرعه سر بکشی! گاهی می شود کارگردان یک فیلم که هرجوری شده میدوی و فیلمهایش را با همه وجود می بینی و لذت می بری...گاهی می شود یک بازیگر که نقش مثبت و منفی اش بغض می آورد توی گلویت و ذوق میکنی و کیفور می شوی و هی ناخودآگاه احسنت می گویی...و گاهی میشود یک خواننده که وقتی صدایش را رها می کند انگار پایت روی زمین نیست ..انگار پرواز کرده ای به بی کران و کنده شده ای از زمین و گاهی هم یک موسیقی بی کلام را یک نوازنده چنان سحرانگیز اجرا می کند که مبهوت می مانی و از اوج لذت سکوت پیشه می کنی...
این گاهی ها شاید کم باشند اما خوشبختانه هنوز هستند...نویسنده محبوب کودکی تا امروزم هوشنگ مرادی کرمانی ...سید مهدی شجاعی...مصطفی مستور...عرفان نظر آهاری...جلال آل احمد..دکتر علی شریعتی و شاعرانی چون محمدرضا عبدالملکیان و سهراب و شاملو و حافظ و حافظ و حافظ....همه معجزه می آفرینند با کلمات.
و یکی می شود مثل راوی بی نظیر سالهای خون و خمپاره..بازمانده پرتوان نسل جبهه و جنگ که با تصویرهایش با دیالوگهایش و حتی با یک آهنگ هنرمندانه با روح مخاطب به سماع برمی خیزد و غوغا میکند روی صحنه..یکی مثل ابراهیم حاتمی کیا که نامش مدال قهرمانی است که بردوش یک فیلم آویزان می شود و اعتبار می آورد برای یک سرزمین آنقدر که هر فیلمش را بارها و بارها وبارها ببینی و خسته نشوی و هیچ صحنه ای برایت تکراری نشود..آنقدر که حتی با اینکه از نسل جبهه و جنگ چیز زیادی یادت نیست اما هنوزم هم بعد صدها بار دیدن آژانس شیشه ای را با بغض در چشم می نگری و با از کرخه تا راین و روبان قرمز و خاک سرخ و به رنگ ارغوان مست دیدار می شوی و پر می کشی به اوج هنر یک مرد..مردی که درد را لمس کرده و حالا با همه توانش به تصویر کشیده است...مردی به قدر یک نسل بزرگ و افتخارآفرین...
پریشب در اختتامیه جشنواره فیلم فجر جای مردان بزرگ زیادی خالی بود به قول پرویز پرستویی جای 5 تن سینمای ایران و جای مردی به بزرگی ابراهیم حاتمی کیا ..اما چه افتخاری بزرگتر از این که هر کس روی صحنه رفت نامش را بلند خواند و هنرمندان جوان سیمرغهایی را که با یک دنیا ذوق کسب کرده بودند به او و هنرش تقدیم کردند و پرویز پرستویی افتخار سینمای ایران که خودش یک تنه یک ایل هنر است و اصالت و ایرانیت ، گفت من اگر اینجا هستم به خاطر قدرت رهبری حاتمی کیاست...
و ما خوب می دانیم که حاتمی کیایی باید باشد و کنارش پرویز پرستویی یا حمید فرخ نژادی بیاید تا هنر به اوج زیبایی برسد و بیننده مسخ و مسحور شود و حتی تکان نخورد روی صندلی های سینما...
من افتخار میکنم که ایرانی ام...زاده سرزمینی که هنرش هنوز اسم و رسمی دارد که هنرمندانی چون حاتمی کیا دارد که نامش اعتبار سینمای این کشور است و هنرمندانی چون پرویز پرستویی که جادو می کنند با کلماتی که فکر میکنی ساده اند و پیش پا افتاده
سرتان سلامت آقای حاتمی کیای عزیز...خوشحالم که در سرزمینی زندگی میکنم که شما هنرتان را با همه وجود با همه تنگناها و نامهربانی ها و سختی ها به مردمش ارائه می کنید تا نسل امروز از سختی های دیروز و دشواری های فردا بیشتر بداند و بیشتر بفهمد و بیشتر قدر بداند...
خدا قوت آقای حاتمی کیا...سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد در فیلم زیبای بادیگارد مبارک شما و پرویز پرستویی عزیز باد...