هایپرکلابز : دیدن علیرضا افتخاری از نزدیک برای کسانی که سالها در شادیها و غمها با صدایش زندگی کردهاند جذابیت ویژهای دارد. مردی خوشرو، اهل آداب و خوش صحبت که لهجه اصفهانیاش هم صحبتی با او را دلنشینتر میسازد؛ آنقدر دلنشین که گپ و گفتمان با او تا 3 صبح به طول انجامید.
مدتها قرار بود با افتخاری درباره خودش به گفتوگو بنشینیم؛ از گذشتهاش، کارهای قدیم و جدیدش، یاد کودکیها و پدرش که به خاطر آوازی که میخواند تنبیهاش میکرد و دختری که به قول خودش سهم دردهایش بوده و حالا روی ویلچر به چشمان خیس و محبتآمیز پدر که او را بسیار دوست دارد لبخند میزند.افتخاری اهل خانواده است و برخی همکارانش را به دلیل اینکه اخلاق و خانواده را فراموش کردهاند سرزنش میکند و معتقد است ساز کسی که با اولین آلبوم فیلش یاد هندوستان میکند، شنیدن ندارد. میگوید گیر امروزمان «اخلاق» است و بخاطر همین گیر است که ساز و صدای برخی ها دیگر به دل نمی نشیند.افتخاری که امروز 54 سالگیاش را پشت سر گذاشته البته کمی هم دلگیر است. دلگیر از برخیها که به قول خودش بعد از ماجراهایی که برایش پیش آمد خبری هم از او نگرفتند...
*ماجرای مخالفت پدر علیرضا افتخاری با آواز خواندن
* جناب آقای افتخاری! صدای شما جزو معروفترین و فراگیرترین صداهایی است که مردم به آن اقبال خوبی نشان داده اند و آن را دوست دارند. اجازه بدهید ابتدا از خودتان آغاز کنیم...
- من از کودکی علاقه شدیدی به خواندن آواز داشتم و این علاقه تبدیل به یک آتش درونی شده بود. یادم هست که آن زمان هم پدرم و هم مادرم با آواز خواندنم مخالف بودند و به این شکل برای تمرین دچار مشکل می شدم. یادم می آید در آن دوران مجبور بودم طوری بخوانم که پدرم متوجه نشود مثلا روزهایی که برای آبیاری مزارع به کمکش میرفتم برای اینکه صدای مرا هنگام آواز نشنود فشار پمپ آب را بیشتر میکردم و همراه صدای زیاد موتور آب آواز میخواندم. پدرم تا متوجه میشد فشار آب بالا است میآمد تا درجه موتور را کم کند. اما مرا در حال آواز خواندن میدید. اینجا بود که با عصبانیت گوشم را میکشید و میگفت «میخوای مطرب بشی؟»
*با این حال شما ادامه می دادید...
- بله چون عاشق آواز بودم. البته برایش زحمت زیادی هم کشیدم که بالاخره این تلاشها به ثمر نشست و در سن 12 سالگی شرکت رویال نخستین صفحه آواز مرا ضبط کرد و البته بعد از آن والدینم مرا تشویق کردند.
* از میان شاگردان استاد «تاج اصفهانی» چرا شما بیشتر معروف شدید؟
- من برای اینکه بتوانم کار را درست انجام دهم و آوازی که می خوانم برایم تا اندازه ای راضی کننده باشد زحمت زیادی کشیدم. از سال 49 تا 60 که در خدمت استاد «تاج اصفهانی» بودم، ایشان با تکیه کلام های خود ما را به روشنی میکشاند. آن زمان برای استفاده از کلاسهای اساتید دیگر مانند «روزبه دادبه» با هزار مشکل از اصفهان به تهران میآمدم. یادم هست که ساعت 4 صبح به ترمینال میرسیدم و تا ساعت 6 در همان هوای سرد و گرم تهران در پایانه اتوبوسرانی میخوابیدم تا حمام باز شود و بتوانم تمیز و مرتب در کلاس استاد حاضر شوم. من با عشق، راهی را که دشوار بود طی کردم. معتقدم اساتید موسیقی همانند شمعی هستند که راه را به شاگرد نشان میدهند.
*به خاطر لهجه صدایم را ضبط نکردند
* از کار در آن سالها که هنوز خواننده مشهوری نبودید خاطره ای هم دارید؟
- یک روز برای ضبط صدا به استودیویی در تهران رفته بودم. آنجا آهنگسازی که اتفاقا الان آدم معروفی هم هست قرار بود تنظیم کار مرا انجام دهد. اما بعد از مدت کوتاهی او گفت که به خاطر داشتن هجا و لهجه اصفهانیام این کار را نمی کند! من با ناراحتی از استودیو خارج شدم و دلم شکست چون دلیلی برای این کار نمی دیدم. جالب اینکه هشت سال بعد همین آهنگساز یک اثری را تنظیم کرد و قرار شد در همان استودیو من آواز آن کار را بخوانم. زمانی که با او مواجه شدم گفتم خوب آهنگ کار تنظیم نشده و من این کار را نمیخوانم و از استودیو خارج شدم. مقصودم به این مطلب این است که اگر جوانی غریب و با داشتن شوق برای پیشرفت کردن گام برمیدارد، دست رد به سینه او نزنیم و به این فکر کنیم و حتی دست او را هم بگیریم. البته بعد از این کار از خودم ناراحت شدم که چرا این حرف را به او زدم ولی دیگر برنگشتم.
*بچههای موسیقی واقعا مظلوماند/ هنوز بیمه نیستم
* جناب آقای افتخاری! شما بهعنوان کسی که سالها در عرصه موسیقی کشور فعالیت دارید چه تصویری از شرایط امروز موسیقی ایران دارید؟
- بنظر من اهالی موسیقی و موزیسینها واقعا مظلوماند چراکه امروز کمتر به عرصه موسیقی اهمیت داده میشود.
باید فضای بهتری برای هنرمندی که عمر خود را صرف موسیقی کشورش کرده مساعدتر باشد. الان برخی موزیسین های ما مشکلات عدیده ای دارند. خود من که به عنوان چهره ماندگار معرفی شدم هنوز بیمه نیستم یا 30 سال کارهای من به صورت شبانهروزی از رسانه ملی پخش شد اما حق و حقوقی دریافت نکردم.
*هنرمندان باید اشعاری را بخوانند که روح زندگی را جاری سازد
* ما امروز در کشور شاهد فعالیت فعالان موسیقی در دو حوزه سنتی و پاپ هستیم. چرا موسیقی پاپ که نیاز به دانش کمتری دارد در مقایسه با موسیقی سنتی از علاقمندان بیشتری برخوردار است؟
- ارسطو معتقد است «موسیقی دانش نمیخواهد». موسیقی باید خوب و زیبا باشد و به دل مخاطب بنشیند. اگر به لحاظ پژوهشی نگاه کنیم میبینیم فرضا چوپانی که آواز محلی میخواند این کار را سینه به سینه آموخته و از یک فرهنگ پیروی کرده است. یعنی این موسیقی را بصورت آکادمیک فرا نگرفته است. معتقدم موسیقی پاپ دارای حرکت است اما حکمت و تعقل ندارد و در این موسیقی هرچه اثر ریتمیک باشد پسندیدهتر است. البته در این حوزه هم بعضا مشکلاتی را می بینیم. گاهی اوقات اشعار درست انتخاب نمی شود یا روی اثر کار مناسبی صورت نمی گیرد. به نظرم اهالی موسیقی باید اشعاری را انتخاب کنند که روح زندگی را جاری سازد و این خیلی مهم است.
*به من گفتند یا پاپ میخوانی یا خانهنشین میشوی
* چه اتفاقی افتاد که سراغ موسیقی پاپ رفتید؟
- از آقای توکلی پرسیدم چرا سنتی را به پاپ تبدیل کردی، گفت خواست ناشر است. زمانی رسانه ملی طبق میل مردم از من موسیقی پاپ میخواهد، این رسانه است که با این درخواست ذهنیت و عقاید مردم را جهتدهی کند.
زمانی که ذائقه جامعه به سمت پاپ رفت صدا و سیما از من خواست پاپ بخوانم، من اثری را با شعر «علی معلم» و با آهنگسازی یک اصفهانی خواندم و به من گفتند حاضری پاپ بخوانی یا خانهنشین میشوی؟، من هم گفتم آمادهام. میخوانم اما احساس من از موسیقی اصیل و سنتی چیز دیگری است. وقتی اشعار سنتی را میخواندم پر در میآوردم و دارای موفقیتهای بهتری در زندگی بودم اما نمیدانم چه دست مرموزی بود که میخواست به جای تار، ابزار موسیقی مدرن و غربی بیاید. الان تلویزیون ما آثار «جلیل شهناز»، نی «حسن کسایی»، تار «جلال ذوالفنون» یا آثار استاد «ظریف» را پخش نمیکند.
*خوانندهها برای اجرای خوب باید یک هفته در قرنطینه باشند
* جناب افتخاری! اساتید موسیقی در گذشته که خود شما هم آنها را درک کرده اید روی اخلاق تاکید زیادی داشتند و گویی روش کارشان با روش اساتید امروزی متفاوت است چون بهرحال ما امروز از این موارد حرفی نمی شنویم. آیا اتفاق خاصی افتاده که این روش ها متفاوت شده است؟
- اساتید قدیم به اخلاق بسیار پایبند بودند و اساسا آن را اصل می دانستند. پول مطرح نبود و برخی کارهایی که امروز برای پول بیشتر انجام می شود محلی از اعراب نداشت. اینطور بود که یک کار به دل مخاطب می نشست. معتقدم یک خواننده برای اجرای یک کنسرت باید یک هفته در قرنطینه باشد، پرهیز غذایی داشته باشد، از خودش و احوالاتش مراقبت کند، هر تلفنی را جواب ندهد و هر حرفی را نزند تا در زمان اجرا مردم شیفته او شوند. در اینصورت سکوت او هم مخاطب را مبهوت می کند. باید به گونهای به اجرا بپردازد که فکر کنند مسیح آمده اما متأسفانه مشغولیهای امروزه زندگی باعث شده تا کمتر به این مسائل فکر شود.
*جامعه امروز ما باید خودش را پیدا کند
شرایط طوری است که گویی عشق، رنج، نبرد، شخصیت مان را گم کرده ایم و انگار اصلا خودمان هم گم شده ایم. اول انقلاب ماشینها از یکدیگر سبقت نمیگرفتند و برای عبور از مسیر جاده به هم تعارف میکردند اما امروز بر عکس شده، ما باید بدانیم که خواننده و شنونده لازم و ملزوم یکدیگرند. جامعه ما باید خودش را پیدا کند.
*موفقیت آرزو و خواستی است که خداوند آن را به انسان عطا میکند
متأسفانه امروز که به خودمان نگاه میکنیم میبینیم که یاد و خاطره شهیدان را از یاد بردهایم. این درحالی است که یک هنرمند، جنگ و شهید را باید بشناسد و از یاد نبرد.
باید دلایل ماندگاری آثار بزرگان موسیقی همچون استاد تجویدی، پرویز منصوری و همایون خرم و ... را بررسی کنیم و «خودشناسی» که مورد توجه آنها بوده است را باز یابیم.