حکایت نماز قضا - هایپرکلابز

پدرام ز 10 سال پیش
حکایت نماز قضا - هایپرکلابز هایپرکلابز :


زاهدی مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحيت در حق او زيادت کنند.



چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت : ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت : در نظر ايشان چيزی نخوردم که بکار آيد . گفت : نماز را هم قضا کن که چيزی نکردی که بکار آيد.

منبع :http://golestane-saadi.blogfa

ارسال مطلب به هایپرکلابز

انتخاب كلوب :  
نوع مطلب :
ارسال مطلب