هایپرکلابز : دخترك خنده كنان گفت كه چيست
راز اين حلقه ي زر
راز اين حلقه كه انگشت مرا
اين چنين تنگ گرفته است به بر
راز اين حلقه كه در چهره ي او
اين همه تابش و رخشندگي است
مرد حيران شدو گفت
حلقه ي خوشبختي است،حلقه ي زندگي است
همه گفتند:مبارك باشد
دخترك گفت:دريغا كه مرا
باز در معني آن شك باشد
سال ها رفت وشبي
زني افسرده نظركرد برآن حلقه ي زر
ديد در نقش فروزنده ي او
روزهايي كه با اميد وفاي شوهر
به هدر رفته،هدر
زن پريشان شد و ناليد كه واي
واي،اين حلقه كه در چهره ي او
بازهم تابش و رخشندگي است
حلقه ي بردگي و بندگي است
فروغ فرخزاد