شمع..- هایپرکلابز

شمع..- هایپرکلابز هایپرکلابز :

چهار تا شمع بآرامی می سوختند و با هم گفتگو میکردند. محیط بقدری آرام بود که گفتگوی شمع ها شنیده میشد....
اولین شمع گفت:من دوستی هستم اما هیچکس نمیتواند مراشعله ور نگاه دارد و من ناگزیر خاموش خواهم
شد...شمع دوستی کم نورتر وکم نورتر شد و خاموش شد.
شمع دوم گفت: من ایمان هستم اما اغلب سست می گردم و خیلی پایدار نیستم .در همین زمان نسیمی آراموزیدن گرفت واو را خاموش کرد.
شمع سوم با اندوه شروع به صحبت کرد: من عشق هستم ولی قدرت آنرا ندارم که روشن بمانم مردم مرا کنار میگذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند. آنها حتی فراموش می کنند که به نزدیکان خود عشق بورزند!
وبی درنگ ازسوختن باز ایستاد...در همین لحظه کودکی وارد اتاق شد چشمش به شمع های خاموش افتاد وگفت: شما چرا نمی سوزید! مگر قرار نبود تا انتها روشن بمانید؟ و ناگهان به گریه افتاد.
با گریه کودک شمع چهارم شروع به صحبت کرد وگفت نگران نباش! تازمانی که شعله من خاموش نگردد شمعهای دیگر را روشن خواهم کرد.من امید هستم کودک با چشمانی که از شادی می درخشید شمع امید را در دست گرفت و دوستی، ایمان و عشق را شعله ور ساخت.امیدوارم شمع امید زندگی شما هم هرگز خاموش نگردد تا همیشه آکنده از دوستی، ایمان و عشق باشید...

منبع :http://hyperclubz.com
3 نفر این را می پسندند
مشاهده 0 دنبال کننده
در حال نمایش 1 دیدگاه از 1 دیدگاه
رومينا قشنگه رومينا قشنگه لايك
9 سال پیش
1 

ارسال مطلب به هایپرکلابز

انتخاب كلوب :  
نوع مطلب :
ارسال مطلب