هایپرکلابز : شب است و بیشه ها غمگین و خاموشند
چراغ لاله ها از غم سیه پوشند
کبو تر های زخمی از سموم گل
بدار شاخه ها.مبهوت بیهوشند
بیاد ان شب خونین و بی پایان
شقایقها . عزادار سیاووشند
پرنده ها .در این شبهای طولانی
میان بیشه ها. ارام وخاموشند
زرخسار کبود لاله ها پیداست
تبر با ساقه ها دیگر هماغوشند
ستاره ها . در این فصل ملال اور
دوباره از خیال شب فراموشند
ببین یاران به جرم سوگواریها
چو کولیها.همیشه خانه بردوشند