هایپرکلابز : دل بیدار من بر مردم خوابیده میگرید
بلی .فهمیده بر احوال نا فهمیده میگرید
زچشم خویشتن آموختم آیین همدردی
که هر عضوی بدرد ایدبحالش دیده میگرید
پس از جان دادن عاشق .دل معشوق میسوزد
که شیرین بهر فرهاد بخون غلطیده میگرید
نگرددتا رقیب زشتخو آگه زحال من
دلم از هجر آن زیبا صنم دزدیده میگرید
بروز وصل هم عاشق بود در گریه و زاری
زشام هجرازبس دیده اش ترسیده میگرید
لبی خندان نبینی تا نباشددیده ای گریان
بخنددجام چون.مینای می را دیده میگرید
محبت را میان یوسف ویعقوب سنجیدم
چو دیدم بیشتر آن پیر محنت دیده میگرید
کسی کو تیر جانان را هدف گردیده میخندد
دلی کز تیغ آن محبوب سر پیچیده میگرید
هرآن عاشق که بینی از فراق یار مینالد
ولی(رنجی)زبهردلبررنجیده میگرید
هادی رنجی