هایپرکلابز : بستههای درونزا و برونزای تهدیدات فرهنگی چطور تحلیل و ارزیابی میشود؟ خانوادهها در این موضوع دغدغههای بسیاری دارند. با توجه به عصر اطلاعات و تکنولوژی، در واقع حتی در خانوادههای مذهبی نیز ما دچار نوعی تعارض بین سنت و مدرنیته شدهایم. یعنی نمیدانند این حد معتدلی که باید دنبال کنند تا بتوانند با جوانشان ارتباط برقرار کنند چیست. واقعاً نسل جدید با والدین خودشان دارند به چالش میرسند و بعضاً هم رسیدهاند. در واقع چه راهکاری میتوانیم ارائه بدهیم برای اینکه اولاً این تهدیدات را شناسایی کنیم و آنها را به خانوادهها بشناسانیم و ثانیاً بعد از شناسایی، راهکار مواجههی با آنها را آموزش دهیم؟
فرزند وقتی که در خانواده چشم باز میکند و به دنیا میآید، از یکسالگی به بعد، از والدینش الگوبرداری میکند. وقتی بنده میآیم در تلویزیون یا در مصاحبهها مطلبی را میگویم که در خانهی خودم آن را انجام نمیدهم، فقط حرف میزنم، بچهی من تضاد تربیتی پیدا میکند. در خانه یک چیزی را میبیند و یاد میگیرد و در مدرسه چیز دیگری را میبیند. در مدرسه به او میگویند به نماز جماعت برو، ولی پدر و مادرش در خانه نماز نمیخوانند. این صرفاً یک مثال است و ما نمیخواهیم در مورد آن وارد بحث شویم.
من در یک مصاحبهای عرض کردم شاید به عنوان یک رفتارشناس، برای من گفتن این مسئله، موج ایجاد کند، ولی من هیچ واهمهای ندارم. من معتقدم تغذیه روی تربیت آیندهی افراد اثرگذار است و ثابت هم کردهام. یعنی اینکه میگویند لقمهی حرام یا لقمهی حلال، واقعاً درست است. من پنج سال سرپرست مرکز جمعآوری و نگهداری دختران فراری بودم. با دخترانی که به آنجا میآوردند خودم صحبت میکردم. ۸۹ درصد از آنها پدر و مادرشان در پولی که به خانه میآوردند دقت نداشتند. از همهی اقشار هم بودند. اگر کارگر بود، از وقتش میدزدید؛ اگر معلم بود، به جای سه ساعت، دو ساعت درس میداد؛ اگر کاسب بود، کمفروشی میکرد. پدر و مادر آنها به پولی که به خانه میآوردند دقت نمیکردند. بچه از زمانی که نطفهاش منعقد میشود، تربیتش آغاز میگردد؛ یعنی غذایی که مادر میخورد و پولی که پدر به خانه میآورد، روی تربیت او تأثیر دارد.
اینکه میگویند لقمهی حرام یا لقمهی حلال، واقعاً درست است. من پنج سال سرپرست مرکز جمعآوری و نگهداری دختران فراری بودم. با دخترانی که به آنجا میآوردند خودم صحبت میکردم. ۸۹ درصد از آنها پدر و مادرشان در پولی که به خانه میآوردند دقت نداشتند.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند زن باردار با خوردن روزانه یک سیب، بچهی زیبایی خواهد داشت. سه سال پیش، دکتر کیندل، استاد رفتارشناسی بینالمللی، که چهرهی علمی جهانی است، میگفتند که سیب پوست جنین را لطافت میدهد و زیبا میکند. امام صادق آن زمان این موضوع را فرمودند و امروز در انگلستان و اروپا، اکثراً افراد ساعت ۱۰ یا ۱۱ صبح، یک سیب میخورند. من کنجکاو بودم و از آنها در این باره سؤال کردم. یک مثالی دارند که میگویند روزی یک سیب پزشک را از شما دور میکند.
متأسفانه ما آمدهایم راه رفتن کبک را یاد بگیریم، راه رفتن خودمان هم یادمان رفته است؛ یعنی اینکه میگویند آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد، مصداق رفتار ماست. فرهنگ و اندیشهی خوب ما را گرفتند و برای خودشان بردند و حال ما از عمل کردن به این موارد گریزانیم. نخبگان دانشگاهی ما از قال صادق میترسند. همهاش میگویند آلبرت کامو، فروید یا داروین فلان موضوع را مطرح کرده است. منِ استاد دانشگاه میترسم در سر کلاس بگویم ابنعربی این را گفته است، کلامی از ائمهی بزرگوار بر زبان بیاورم یا به روایات استناد کنم!
از اینجا یک تبختر فرهنگی درست میشود و عدم تجانس فرهنگی به وجود میآید. این مباحث در زنجیرهی تربیت فرزندان مؤثر است. در حضور دیگران، رفتار پدر و مادر متفاوت است. بچه با همین مفاهیم رشد میکند و ساختار رفتاری ذهنش تعبیه میشود. تا چهارسالگی وجدان اخلاقی بچه باید پایهریزی و مستحکم شود. خوب، بد، زشت، زیبا، مال خودم، مال دیگری و… تماماً باید برای او به طور شفاف مشخص شود. فرضاً کودکی پاککن همکلاسیاش را به خانه میآورد و در قبال این حرکت، مادر او فقط میخندد. نمیگوید این کار درست نیست. از اینجا بنای تربیت غلط گذاشته میشود. در دورهی مدرسه، بچه با دوستان و همبازیهایش کنش و واکنشهای رفتاری را جذب و دفع میکند. متأسفانه در این ۳۲ سال، در مدرسهی راهنمایی و در دوران بلوغ، ما به فرزندانمان در ایران الگو ارائه ندادهایم.
ما به جای اینکه همت، باکری و خرازی را به فرزندانمان بشناسانیم، صرفاً چند پوستر از آنها چاپ کردهایم و به در و دیوار زدهایم. نتوانستهایم این افراد را به عنوان الگوی تربیتی برای فرزندانمان قرار دهیم. الگوهای ما در کتابهای درسی صرفاً یک دهقان فداکار بوده است که آن را هم اخیراً برداشتهاند. کارهای فرهنگی و تربیتی ما برای فرزندانمان، به تصمیم کبری و کوکب خانم و… خلاصه میشود. الگو ارائه ندادهایم.
در دوران بلوغ، اگر ما به بچههایمان الگو ارائه ندهیم، بر اساس نیاز و ضرورت سنی و مقطع روحی و سنی خودشان، به دنبال الگوهای نامناسب خواهند رفت. در جامعه وقتی که فلان هنرپیشه در زندگی شخصی و اجتماعیاش هزاران رفتار نامناسب دارد یا فلان ورزشکار جلوی دوربین تلویزیون، رفتار نامطلوب و غیرقابل قبول از خودش نشان میدهد یا خالکوبی دستوپایش را به دوربین تلویزیون نشان میدهد، الگوی تربیتی جامعهی ما میشود. بچه من هم آن را میبیند و از آن یاد میگیرد. از طرف دیگر، فشار ماهوارهها و اینترنت روی بچههای ماست، چون هدف آنها من نیستم، هدف آنها بچهها و جوانها هستند که دارند به پیش میروند. آنها با بازیهای کامپیوتری و داستانها و فیلمهای کارتونی میخواهند سبک زندگی جوانان ما را تغییر دهند. الآن اغلب اسلامستیزی را در قالب فیلمهای کارتونی بیان میکنند. ۹۵ درصد از بازیهای بچههای ما در خارج از کشور تولید میشود.
حدود شاید بیش از ۸۰ درصد اسباببازیهای بچههای ما مناسب فرهنگ و سن بچههای ما نیست. شما در همهی دنیا اگر بخواهید اسباببازی بخرید، برایش ردهی سنی مشخص کردهاند. البته در کشور ما هم بعضی از بازیهای فکری که آموزشوپرورش درست کردهاند بازهی سنی دارند، ولی نوعاً پدر و مادرها بیتوجه به این مسئله، برای فرزندانشان اسباببازی میخرند. حال خطرات جانیاش که کودک چرخ ماشین را قورت میدهد، دست عروسک در چشم او میرود یا مواد شیمیایی اسباببازی را میخورد، مسئلهای دیگر است. وقتی که آن عروسک را میخرد و آن عروسک لباس غربی تنش است، بر تربیت فرزندان ما تأثیر میگذارد. به همین دلیل، باربی الگوی تربیتی دختران ما میشود. دختری که با باربی بازی میکند، وقتی که به دبیرستان میرسد، جنیفر لوپز الگویش میشود!