هایپرکلابز : آیا انگیزه نیاز به موفقیت را میتوان به افراد آموزش داد؟؟؟؟
همه ما میخواهیم آدمهای موفقی در تحصیل، کسب درآمد، زندگی خانوادگی، ارتباط با دیگران و… اما حقیقت این است که نه تنها همه ما آدمهای موفقی نیستیم؛ بلکه تعداد بسیار کمی از ما در گروه آدمهای موفق جای میگیرند، تعداد کمی که مورد تحسین و گاه حسادت ما نیز هستند. ما هم میخواهیم ذره ای شبیه آنها باشیم. چه باید بکنیم؟ آنها چه دارند که ما نداریم؟ …دیوید کلارنس مک کله لند، روان شناسی بود که مدتهای زیادی در این باره کار کرد. مقالههایی درباره زمینه ضریب هوشی و شخصیتها نوشت و خصوصاً روی موضوع روابط و انگیزش کار کرد. این روان شناس نیازهای درونی ما را ناشی از مشاهدههای اجتماعی و تجربههای ما میدانست مثل نیاز به کسب قدرت برای اینکه به میل ما رفتار کنند یا نیاز به کسب موفقیت و یافتن مهارتی خاص برای انجام دادن کارهای مشکلی که از عهده دیگران برنمی آید و نیاز به ایجاد ارتباط با دیگران برای ارضای وجه اجتماعی شخصیتی که داریم. نکته جالب تحقیق او نتیجه ای بود که به دست آمده بود. او به این نتیجه رسیده بود که نیاز به کسب موفقیت در ارتباط پیدا کردن با دیگران و به دست آوردن قدرت بیشترین انگیزش را در افراد ایجاد میکند.
یکی از موضوعهایی که مک کله لند روی آنها کار کرد، پاسخ دادن به این سؤال بود که آیا انگیزه نیاز به موفقیت را میتوان به افراد آموزش داد و این نیاز را درون آنها ایجاد کرد؟ جواب به این سؤال مثبت بود. او به این نتیجه رسید که یکی از راههای مؤثر در ایجاد انگیزه هم گروه شدن با افراد موفق است. وقتی که در میان جمعی قرار میگیریم که کاری را خوب انجام میدهند، میل به موفقیت دارند، مدام در حال پیشی گرفتن از همدیگرند، ناخودآگاه در مسیر آنها قرار میگیریم. وقتی هم در میان جمعی قرار میگیریم که هیچ انگیزه ای برای پیشرفت ندارند، کسل و دلزده از محیطی هستند که در آن قرار گرفتهاند، حتی اگر با انگیزه وارد میدان شده باشیم، به تدریج انگیزه خود را از دست میدهیم و در مدت زمانی نسبتاً کوتاه شبیه اطرافیان خود میشویم. بنابراین اولین قدم برای افراد بی انگیزه قرار گرفتن در جمع، گروه و مسیری است که افراد موفق و با انگیزه ای در آن قرار گرفتهاند؛ مثلاً برای موفقیت تحصیلی، این محیط میتواند یک دانشگاه خوب و معتبر باشد و برای موفقیت پیدا کردن در ارتباط با دیگران، ثبت نام در کلاسهای گروهی مثل تئاتر و بازیگری و حتی کلاس زبان.
با انگیزهها و قطع امید از شانس
اگر میخواهید انگیزههای مردهتان را لباس زندگی بپوشانید، باید روی کلمه شانس یک خط قرمز بکشید. افرادی که میل به کسب موفقیت در آنها بیشتر از دیگران است، کمتر از دیگران به شانس و ریسک و برد و باخت های بزرگ فکر میکنند. آنها حتی دوست ندارند یک موفقیت را به صورت شانسی به دست بیاورند. آنها میخواهند با موانع در راه هر چه قدر هم که سخت باشد، روبه رو شوند. دنبال دست غیب نمیگردند و مسوولیت کارهایشان را خودشان بر عهده میگیرند. بنابراین بیشتر از آنکه چشم به آسمان داشته باشند، همه در درون خود میگردند و دنبال خواستههای اصلی و راههای رسیدن به آن هستند.
بی انگیزهها و نمره بالای ۲۰
خیلی از افرادی که در درون خودشان احساس بی انگیزگی میکنند، اتفاقاً خواهان موفقیتهای بزرگ هستند؛ مثلاً آنها در حالی که خانه ای ندارند، همیشه حرف از آرزوی داشتن خانه ای بسیار بزرگ میزنند یا میخواهند آخرین مدل ماشین را داشته باشند. این افراد ترجیح میدهند یا در کارهای خیلی سخت و ریسک پذیر شرکت کنند یا در کارهای خیلی خیلی راحت. آنها یا صفر را میخواهند یا بیست را، در حالی که براساس تحقیقات مک کله لند مشخص شده افراد با انگیزه برخلاف گروه بی انگیزهها از انجام دادن کارهای بسیار ساده که موفقیت در آنها صددرصد است و یا کارهای خیلی سخت که امکان موفقیت در آنها بسیار پایین است، اجتناب میکنند. افرادی که در درون خودشان انگیزه قوی برای پیشرفت حس میکنند، کارهایی را قبول میکنند که احتمال موفقیت در آنها ۵۰ ۵۰ است.
باانگیزهها و بی میلی به پاداش
صفت دیگر بی انگیزهها میل شدید آنها به پاداش است. پاداشهای مادی و معنوی در حالی که افراد با انگیزه ای که میل به موفقیت بسیاری در درونشان وجود دارد، خیلی بیشتر از آنکه نگران پاداشهایی باشند که در انتظارشان است، سرگرم و نگران نتیجه کار هستند. البته هیچ فردی پاداش و تشویق را رد نمیکند اما این گروه با انگیزه لذت بیشتری که میبرند از نتیجه کار است تا از پاداشهای در راه، درست برعکس بی انگیزهها که اتفاقاً ممکن است مدت زیادی کاری را انجام داده باشند اما چون پاداشی به آنها تعلق نگرفته آن را کنار گذاشته باشند.
جامعه باانگیزهها، جامعه بی انگیزهها
جامعه اگر اهرمهای تشویق، تنبیه، پاداش را به درستی به کار نبرد و حتی به اشتباه در مورد افراد به کاربرد، مثلاً فردی را که لایق تنبیه بوده تشویق کند و برعکس، نه تنها بی انگیزهها را بی انگیزه تر میکند که افراد با انگیزه نسبی را دلسرد و خسته میکند. در نتیجه در این میان اگر جامعه ای عملکرد درست داشته باشد، تعداد افراد با انگیزه ای که موفقیت را اصل قرار دادهاند بیشتر میشود و اگر عملکرد نادرستی را پیش گرفته باشد، موجب ریزش انگیزه در درون افراد، مهاجرت به کشورهای دیگر و خارج شدن آنها از سازمانهای رسمی میشوند و جای آنها را افراد بی انگیزه، راحت طلب و البته افرادی میگیرند که برای کوچکترین کار احتیاج به انواع و اقسام تشویقها دارند!
هرم مازلو
مازلو، روان شناس، اولین کسی است که با یک تقسیم بندی دقیق، انگیزههای انسانی را در جدولی مرتب کرد. او هرمی را ترسیم کرد که در آن نیازهای فیزیولوژیک در قاعده آن قرار داشت و خودشکوفایی در رأس آن بود. مازلو بر این باور بود در روند طبیعی رشد افراد ابتدا انگیزههای اولیه یا همان نیازهای فیزیولوژیک، بسیار قدرتمند است و اغلب رفتارهای فرد برای ارضای این نیاز طراحی میشود و سپس در ادامه، وقتی این نیاز تا حد قابل قبولی ارضا شد، فرد به دنبال رفع نیازهای بعدی میرود و فردی که هنوز نیازهای طبقات پایینش برطرف نشده هیچ گاه به سراغ قله هرم نمیرود.