هایپرکلابز : با اعلام برگزارى دومين مزايده فروش اموال مه آفريد خسروى، ظاهرا وضعيت دارايى هاى ضررده اين مجموعه اقتصادى در هاله اى از ابهام قرار گرفته است. طبيعتا در هر حراجى آن دسته از اموال به فروش مى رسد كه براى خريداران توجيه اقتصادى داشته باشد و همه به خوبى مى دانند كه فوتبال در كشور ما يك صنعت ضررده هست و كمتر كسى پيدا مى شود كه دل سرمايه گذارى در جايى را داشته باشد كه به جز شهرت - كه خيلى وقتها منفى هم مى شود! - چيزى نصيبش نشود.
حالا منابع نزديك به سه باشگاه زير مجموعه مه آفريد مى گويند كه شرايط اين باشگاهها در بدترين روزهاى سه سال اخير قرار گرفته است. بنابراين گزارش داماش گيلان قادر نشده به اردوى كيش برود در حالى كه حتى براى اين تيم بليط چارتر رفت و برگشت هم تهيه شده بود، اين يعنى فقط مشكل مالى در كار نيست و صحبت علاقه مندى به اداره اين باشگاه هم هست. هيچ خبرى در فصل نقل و انتقالات نيم فصل از اين تيم براى جذب بازيكن نيست و تنها خبرى كه به گوش مى رسد احتمال جدايى دو سه بازيكن نامى اين تيم است و اين در حالى است كه داماش در ابتداى فصل هم نتوانست بازيكن نامدارى را به جمع خود اضافه كند.
استقلال صنعتى خوزستان هم وضعيت بدترى دارد و هر روز نام يكى از ستارگانش در ليست خريد تيمهاى ديگر مشاهده مى شود، در حالى كه اين تيم جنوبى پس از مشكلاتى كه براى مجموعه مه آفريد به وقوع پيوست دچار كمترين تركش شده بود. داستان گهر و بى پولى هاى هميشگى اش هم كه سوژه اى تكرارى است.
با اين اوصاف آنچه كه استنباط مى شود اين است كه با فروش اموال سودده اين مجموعه اقتصادى حالا مسئولان ذيربط احساس مى كنند كه اين سه تيم فوتبال قرار است روى دست شان بماند و در نتيجه كم كم شرايط را براى شانه خالى كردن از ادامه اين مسئوليت و واگذارى آنها به هيات هاى فوتبال استانهایشان مهيا مى كنند.
بيپولهاي پولدار
خطر انحلال این روزها بیشتر از هر زمان دیگری داماش را تهدید می کند و کمتر کسی گوش شنوایی برای شنیدن دردهای مردم یک شهر دارد. مردمی که دردی جز عشق ندارند و چیزی نمی خواهند جز کامیابی تیم محبوبشان. این خواسته بزرگی برای هواداران پر تعداد یکی از معدود تیمهای خصوصی کشور نیست!
بىپولى داماش هم براى خودش داستان منحصر به فردى دارد. آنها در حالى لنگ دريافت پول قرارداد سال پيش خود و تسويه حساب با شركت هواپيمايى و هتل و پيشقسط قراردادهاى امسال هستند كه حساب های بانكی مالک باشگاه (مه آفرید امیرخسروی) همچنان پر و پیمان است. كارخانههاى وابسته به باشگاه پررونق است اما دستيابى به درآمدشان ناممكن. داماش مثال عينى چوب دوسر طلاست. اين باشگاه چوب جنگ قدرتى را مىخورد كه مجموعهى ورزشىاش كمترين سهم را در آن داشتهاند. داماش از يك سو پولى براى خرج كردن ندارد و از سوى ديگر به دليل پيچيدگى سرنوشت مديريتياش كسى جرات نزديكى و سرمايهگذارى در آن را به خود نمىدهد تا مبادا آتشى به پر لباسشان بگيرد!
و در اين بين گويى چشمهاى مسئولان سر بيدارى ندارد، آخر نه دورهى انتخابات است تا نمايندهاى به پوسترهاى رنگى و مصاحبههاى آتشين احتياج داشته باشد و نه زمانهى پزهاى مديريتى و ارائهى بيلان برنامههاى چندساله! حالا چه اهميتى دارد كه مردم شهر باران در اين روزها حال نزار دارند و غم هر روزهشان غصهى تيم شهرشان است. مسئولان اينجا كارهاى مهمترى دارند، لابد!
داماش كه آمده بود مرهم زخم روحى مردم و مونس روزهاى تنهاييشان باشد امروز بزرگترين بار خاطرشان شده است. آخر مردم ديار باران ديگر به نيكى دريافتهاند كه دستى از سر يارى به سويشان دراز نخواهد شد و بايد بر روى زانوهاى نحيف اما باصلابت خود تكيه كنند. اينجا ديگر همه از طومارنويسى و رايزنى و كمكخواهى نااميد شدهاند و يافتهاند كه خودشاناند و خودشان. داماش كه امروز به ضرس قاطع مىتوان آن را بومىترين تيم ايران لقب داد، اگر هيچ نداشته باشد گوهرى دارد كه در ليگ مادىگراى ما كيمياست؛ عرق بومى و تعصب. بازيكنانى كه امروز در داماش ماندهاند به درستى مىدانند كه تا مدتها از پول خبرى نيست.
مسئولان استان، تنها امید مردم یک شهر
داماش امروز يك عابدينى دارد كه بلاكش همه شده است و سنگ صبور يك قبيله. چه كسى است كه نداند همهى آنها كه ماندهاند چشم اميدشان به عابدينى است و دل به تجربهى او بستهاند. داماش البته غير از بازيكن متعصب بومى و كادر فنى و مديريتى دلسوز، يك كمكحال ديگر هم دارد؛ الماسى به نام هوادار متعصب و هميشه همراه. اينجا هوادار معنايى غير از آنچه در سر داريد مىدهد، هوادار نه ليدر است و نه تماشاچى، آنها در بطن ماجرا هستند، به سراغ نمايندهى مجلس مىروند و او را به چالش ميكشند، به دفتر امامجمعه طومار مىنويسند و استاندار را ملاقات ميكنند. به سراغ بازيكنان مىروند تا تهييجشان كنند و بدانند كه تنها نيستند. داماش براى مردم ديار كاسپين تبديل به نماد يگانگى و همرنگى شده است. داماش جزئى از بايدهاى شهر باران شده است. البته آزمونى هم براى مسئولانى كه هميشه در سخن پيشتازند و در عمل....
اين شايد همان زمانى باشد كه هميشه در اختيارتان قرار نخواهد گرفت، مردم شهر باران را از خود نااميد نكنيد دوستان. ديرى نمىپايد كه دوباره محتاجشان خواهيد شد.... براى كمك به داماش همين امروز هم دير شده است. قرار نيست معجزه كنيد تنها جرعهاى محبت و اندكى توجه كافى است.